نویسنده: مظفر شاهدی




 
 

طرح مسئله و فرضیات

هنگامی که در ماه های پایانی سال 1335 شمسی مجلسین شورای ملی و سنا قانون تشکیل سازمان اطلعات و امنیت کشور (ساواک) را تصویب کردند، کمتر کسی آینده خوشایندی برای این پدیده جدید الولاده پیش بینی می کرد. از همان آغاز نشانه هایی وجود داشت حاکی از نقش آتی این سازمان در سرکوب باز هم بیشتر مخالفان سیاسی و گسترش هر چه فزون تر روش استبدادی و خودکامانه حکومتی که حداقل بعد از کودتای 28 مرداد 1332 آشکارا روشهای دموکراتیک را به کناری نهاده، در راه ناصواب نقض صریح قانون اساسی و نادیده گرفتن حقوق اساسی مردم گان نهاده بود. بدون تردید، مقصود نهایی از تشکیل ساواک تثبیت همان اهداف نامیمونی بود که کودتاگران داخلی و خارجی از هنگام سقوط دولت مصدق و سرکوب فزاینده مخالفان حکومت دنبال می کردند. بدین ترتیب، با دور یحکومت از نظام یم بند مشروطه که پس از عزل رضا شاه از سریر سلطنت و جانشینی محمد رضا به فاصله یک دهه در عرصه سیاسی، اجتماعی کشور پدیدار شده بود، به زودی آشکار شد که بدون وجود یک سازمان اطلاعاتی- امنیتی که بتواند مخالفتهای پراکنده را در نقطه شناسایی و سرکوب نماید، استمرار مشی خلاف رویه حکومت با موانع و مشکلاتی جدی مواجه خواهد شد.
بخش مهمی از دلایل تشکیل ساواک در مخالفتهای سیاسی ای نهفته بود که به رغم سیاستهای سرکوبگرانه حکومت طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 علائم روشنی از سر برآوردن دوباره آن وجود داشت. بنابراین مهم ترین وظیفه ای که برای سازمان جدید الولاده ساواک در نظر گرفته شد حمایت از روند تثبیت، تحکیم و تداوم روش استبدادی حکومتی بود که اساساً با یاری مستقیم قدرتهای خارجی (در درجه اول آمریکا و سپس انگلستان) در عرصه سیاسی، اجتماعی کشور استقراری دوباره یافته بود و پذیرفته بود که صرفاً به شرط تضمین تداوم حیاتش در چارچوب خواسته ها و اهداف حامیان خارجی حاکمیتش را تداوم خواهد بخشید. به عبارت دیگر، تشکیل ساواک نتیجه کودتای 28 مرداد 1332 و تحولات پس از آن بود.
به موازارت برقراری امنیت داخلی آن هم در چارچوب نظام استبدادی، تأسیس ساواک این امکان را برای سازمان سیا فراهم می کرد که اهداف جاسوسی، اطلاعاتی ویژه خود را نیز در پوشش راه اندازی یک شبکه محلی اطلاعاتی- امنیتی دنبال نماید. از این رو، سیا در روند تشکیل ساواک نقشی قاطع و درجه اول ایفا کرد و طی دوران فعالیت آن نیز در تجهیز، راهبری، هدایت و آموزش پرسنل آن سازمان برنامه ریزیهای گسترده ای داشت تا از ساواک در راستای اهداف اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسی خود که به دوران جنگ سرد باز می گشت، در برابر شوروی و نفوذ کمونیسم و طرفداران آن رد ایران و رخی کشورهای دیگر بهره ببرد.
آمرکیا در دوران جنگ سرد، به تدریج، کمربندی امنیتی متشکی از کشورهای اقماری خاورمیانه در بخشهایی از مرزهای جنوبی شوروی ایجاد کرده بود که در آن میان، ایران با برخورداری از موقعیتی بسیار استراتژیک و حساس به خاطر دارا بودن بیش از دو هزار کیلومتر مرز مشترک آبی و خاکی با شوروی، در مهم ترنی کانونهای این کمربند حفاظتی جای داشت.
آمریکا که از اواخر جنگ جهانی دوم به تدریج نفوذش را در ایران آغاز کرده بود، پس از کودتای 28 مرداد 1332 به سرعت موقعیتش را در ایران تحکمی بخشید و با به دست آوردن سهم قابل توجهی از قرارداد نفتی کنسرسیوم (40%) که بار برخی قراردادها و کمکهای مالی- نظامی و اعتباری دیگر همراه بود در فاصله ای کوتاه به قدرت درجه اول تأثیر گذار در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران ارتقاء مقام یافت. در همان حال، با تضمینهایی که رژیم پهلوی به آمریکا داده بود، از خاک ایران به عنوان پایگاهی برای اهداف و مناع استراتژیک و جاسوسی- اطلاعاتی خود بر ضد شوروی و اردوگاه کمونیسم بهره می برد. در این میان البته تشکیل و راهبری ساواک می توانست آمریکائیان و سیا را در نیل به این اهداف بسیار مهم و استراتژیک یاری فراوانی دهد. بدین ترتیب، ساواک علاوه بر استحکام نظام استبدادی حکومت پهلوی که متضمن سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی رزیم پهلوی بود؛ در اهداف اطلاعاتی- جاسوسی و امنیتی سیا و آمریکایی ها بر ضد شوروی و سایر رقبای سیاسی و مخالفان آنان در ایران و سایر نقاط جهان (البته به تشخیص سیا)، کمکهای قابل توجهیه در اختیار آنان قرار می داد.
به طور کلی تشکیل و فعالیت ساواک دو هدف اساسی را دنبال می کرد:
1. تثبیت، تحکیم و تداوم نظام استبدادی؛
2. پشتیبانی از روند استیلای خارجی.
بدین ترتیب، اهداف وجودی تشکیل ساواک آشکارا در جهت نقض حقوق اساسی مردم؛ و مشروطیت زدایی، و گسترش نفوذ خارجی (آمریکایی ها) تنظیم شده بود. از اینرو، از همان آغاز فعالیت ساواک نزد افکار عمومی مردم ایران به عنوان طلیعه دور تازه ای از سرکوب خفقان (به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) با محکومیت روبرو گردید.
اینکه چرا ساواک، طی حدود 22 سالی که در عرصه سیاسی، اجتماعی و .. کشور فعایت می کرد، با بهره گیری از روشهای خلاف اصول و غیر انسانی به سرکوب و از میان برداشتن تمام مخالفتها و موانعی همت گمارد که در برابر رژیم استبدادی پهلوی قد علم می کردند؟ و اساساً، چگونه سازمانی که جهت دفاع از یک نظام حکومتی خودکامه تشکیل شده بود، نه تنها نتوانست ضامن بقای آن گردد بلکه با سوء عملکرد و تأسی به روشهای خشن و غیر انسانی، بیش از یش خشم و کین مردم را علیه حکومتگران برانگیخت و موجبات سقوط سریع تر آن را فراهم اورد؟ موضوعی است که در اولویت بررسی و تحلیل تاریخی این نوشتار قرار دارد.

ساواک مولود خشونت

پس از کودتای 28 مرداد 1332، هم کودتاگران خارجی و هم حکومتگران داخلی تردیدی ندشتند که از آن پس ملتی ناراضی و مخالف را پیش روی خود خواهند داشت. بنابراین، در شرایطی که تبعیت از خواسته های مردم امکان پذیر نبود، تنها راه پیشبرد خواسته ها در کاربرد خشونت و از میان برد اشتن قهرآمیز مخالفان از عرصه سیاسی- اجتماعی کشور جستجو شد. به فاطله کوتاهی پس از کودتا، این روش در پیش گرفته شده بود. زمانی که ساواک تدسیس شد مدتها از روند سرکوب و منزوی ساختن خشونت آمیز مخالفان سیاسی سپری می شد و علی الظاهر هم رژیم سلطه پذیر پهلوی و هم آکریکاییان تداوم این روش ناپسند حکومتداری را کارآمد تشخیص داده بودند. به ویژه اینکه آمریکایی ها زا همان دوران نخست وزیری سپهبد فضل الله زاهدی برای کارآمدی دولتوقت، برخوردهای قهرآمیز با مخالفان را تشویق می کردند.

آمرکیا برای تقویت دولت زاهدی، اقدام های گوناگونی را انجام داد، که در نتیجه چنین اقدام هایی به ایجاد یک رژیم جدید خودکامه و باثبات تر، در پایان شال 1954، کمک کرد. سپس آمریکا اقدام های یرا به منظور افزایش ثبات سیاسی دراز مدت ایران، در پیش گرفت و ایران را در استراتژی جهانی خود برای سد پیشروی اتحاد شوروی، جای داد. این اقدام ها اثر بسزایی در سیاست داخلی ایران داشته و مایه افزایش توانایی های سرکوبگرانه و محدود کننده حکومت شده و در نتیجه به مقدار فراوانی استقلال عمل آن را بالا برد.(1)

آمریکائیان سیاست حمایت از روشهای قهرآمیز سرکوب مخالفان را طی سالهای پس از تأسیس ساواک تداوم بخشیدند و با امزوش، هدایت، تجهیز و ... بر توانمندی اسن سازمان در برخورد با مخالفان افودند. در راستای همین هدف بود که

برنامه کمک امنیتی آمریکا به مقدار فراوانی کارآیی نیروهای امنیتی ایران را بهبود بخشیده، و در نتیجه اساساً [به] توان استقلال عمل خود، افزایش داد. مهم ترین این بنرامه ها، برنامه آموزش و رواب طاطلاعاتی سیا با ساواک بود که ساواک را قادر ساخت تحت رهبری شاه، نقشی رخنه گرانه، در سیاست داخلی ایران بازی کند. البته بیشتر کمک آمریکا به نیروهای مسلح ایران نیز به منظور بهبود توان رزمی آن، ایجاد آموزش و تجهیزات بهتر و بالا بدرن روحیه آن بود که در نتیجه کارآیی نیروهای مسلح را در امور امنیت داخلی بهبود بخشید. کمک آمریکا به ژاندارمری و شهربانی، این دو سازمان را در زمینه امنیتی به صورت سازمان هایی پیشرفته و نسبتاً کارآمد درآورد. از آنجا که باداری و سرکوبی در دهه های 1960 و 1970 مهم ترین شیوه حکومت ایران در جهت افزایش استقلال عمل ان به شمار می آمد، کمک امنیتی آمریکا، به مقدار فراوانی، مایه افزایش استقلال عمل حکومت شد.(3) همزمان با رشد عایدات ناشی از افزایشقیمت نفت علاوه بر اینکه رزیم پهلوی توانایی مالی و به تبع آن نظامی روزافزونی برای برخورد قهرآمیز با مخالفان را کسب کرد. آمریکائیان «سلطه گر» هم بیش از پیش بر این مهم صحه گذلردند و برنامه کمک های امنیتی- نامی خود را بر حکومت افزایش دادند(4) و در این میان سازمان سیا که روابط و همکاری نزدیکی با ساواک داشت در سرکوب مخالفان و بهره گیری آن از روش های قهرآمی زو خشن در مواجهه با مخالفت ها امکانات و نیز اختیار عمل فراوانی به ساواک داد و این روند تا دوران انقلاب کماکان تداوم یافت.(5)

بدیت ترتیب، مخالفان نظاره گر نفوذ و سلطه جویی امریکایی ها در شوؤن مختلف کشور بودند، و حمایت آنها از روشهای خشن و غیر انسانی ساواک در سرکو مخالفان، عامل مهم تداوم روش استبدادی حاکمیت بود.

خشونت تنها روش کارآمد ساواک

بانگاهی گذرا به کارنامه فعالیتهای ساواک، این باور به درستی تقویت می شود که این سازمان هیچگاه درصدد برنیامد از روشهای معقول و منطقی تری جز تأسی به خشونت و سرکوب غیر اصولی بهره بگیرد. دوران فعالیت 22 ساله ساواک سراسر مملو از کاربرد پرشمار و مدام شیوه های قهرآمیز برخورد با اقشار و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی بود.
دامنه سیاستهای خشونت آمیز ساواک، البته صرفاً، در حیطه برخورد با مخالفان سیاسی نبود، بلکه رعب و وحشت ایجاد شده از سوی این سازمان تا اقصی نقاط کشور گسترانیده شده، روند رو به رشد فضای بدبینی و خبرچینی در سراسر کشور از مهم ترنی اثرات سوئی بود که حضور سنگین و خلاف رویه ساواک بر جای نهاده بود. بدین ترتیب، ترس از ساواک به زودی در جامعه ایرانی همه گیر شد و علاوه بر مخالفان سیاسی، که دائماً در معرض تعقیب، مراقبت و آزار رسانیهای ساواک قرار داشتند، سایر مردم هم هیچگاه از اسیب رسانیها و وحشت آفرینیهای ساواک خلاصی نیافتند. حتی مهم ترنی رجال و کارگزاران حکومت که در وفاداری آنان به رژیم تردید وجود نداشت. بر همین اساس، پژوهشگران به درستی «تشکیل این سازمان [را] آغاز سانسور یک ملت» خوانده اند و «نام ساواک با زندان، شکنجه و مرگ همراه بود.حتی خارج از کشور همراه با کا. گ. ی.، اشتازی و سایر سازمانهای اطلاعاتی جهان به عنوان یکی از مخفو ترین تشکیلات امنیتی درآمد.» یعنی، جامعه «ایرانی زندانی همیشگی سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد.» این همه اقدامات غیر انسانی نقشی بود که از سوی حکومت و به ویژه سیا و آمریکائیان برای ساواک در نظر گرفته شده بود.(6)
همراه با گسترش اعمال روشهای حاکمیت استبدادی در ایران (به ویژه طی سالهای میانی دهه 1340 به بعد) رعب و وحشت آفرینی ساواک هم نمود بیشتری می یافت. تا جایی که به کارگزاران ریز و درشت حکومت مربوط می شد. ساواک وظیفه داشت آنان را هر چه فزون تر در جرگه مطیعانی وارد سازد که در برابر شاه و اراده او هیچ گونه حق انتقادی را روا نمی دانستند.(7)
به همین جهت، حتی مرتبط تری افراد و گروه های سیاسی، اجتماعی با حکومت و رژیم پهلوی هم، جسارت لازم را برای انتقادا از اوضاع اسفبار سیاسی، اجتماعی کشور نداشتند و از بیم مواجهه با رعب و هراسی که ساواک بر دلها افکنده بود، ترجیح می دادند به همان «زندگی [توأم با] رفاه و آسایشی» که برایشان ایجاد شده بود، رضایت داده با دروی جستن ارادی از امور و مباحث سیاسی فقط به «منافع شخصی خود» بیاندیشیند.(8)
با این احوال صرف عدم دخالت در امور سیاسی و مخالفت علنی با حکومت موجبات رهایی افراد و کارگزاران حکومت از آزادی های ساواک را فراهم نمی کرد. در خاطرات برجای مانده از رجال و کارگزاران وفادار به رزیم پهلوی به موارد متعددی بر می خوریم که حاکی از حضور آزاردهنده و در عین حال تمام ناشدنی ساواک در شئون مختلف زندگی و فعالیت اجتماعی آنان بود.(9)
بنابراین نارضایتی از حکومت و گرایش به سوی مخالفت علنی و روز افزون با رژیم پهلوی مختص مخالفان سیاسی نبود؛ بلکه با مشکل سازیهای دائمی ساواک برای مردم (که همیشه مربوط به مسائل سیاسی هم نبود) به تدریج انوبه فراوانی از جامعه ایرانی به صف ناراضیان و مخالفان پیوستند. برای نمونه، وقتی مینو صمیمی که سالها وفادارانه به حکومت خدمت کرده بود، درصدد برآمد از ریاست سازمان حمایت از کودکان که تحت کنترل فرح پخلوی بود، استعفا دهد با مشکل سازیها و آزارهای پایان ناپذیر ساواک مواجه شد. در خاطرات مینو صمیمی که آشکارا به نقش ساواک در ایجاد نارضایتی عمومی در آن روزگار اشاره دارد، چنین می خوانیم:

در منزل نامه ای هم برای ملکه نوشتم و در آن به زعم خود با افشای موارد گوناگون خلافکاری در سازمان، علل استعفا از کارم را به اطلاع وی رساندم. ولی البته بعدها پی بردم این نامه هرگز به دست ملکه رسید و نه حتی موقعی که در دفتر مخصوص ملکه مشغول کار شدم، توانستم نامه خودم را در باگانی دفترس بیابم... حدسم این بود که اعضای دفتر ملکه نامه مرا بلافاصله سر به نیست کرده اند.
در عوض یک روز صبح مأموری از ساواک به منزلم آآمد و گفت قصد دارد درباره علت استعفایم از سازمان حمایت از کودکان تحقیقاتی انجام دهد. ولی ضمن گفتگو با او دریافتم که ساواک چون مرا به چشم یک فرد یاغی می نگرد، هدف دیگر جز ادب کردنم تعقیب نمی کند.
مأمور ساواک با لحنی تهدید آمیز می گفت» رفتارم موقع ترک محل خدمت در سازمان تحت سرپرستی شهبانو، نشانه ای بود مبنی بر عدم وفاداری به شهابنو و در نتیجه عدم وفاداریم به رزیم شاهنشاهی، در پاسخ او هر گه کوشیدن موقعیت خودم و اوضاع حاکم بر سازمان را برایش تشریح کنم، اصلاً موفقیتی به دست نیاوردم و لذا در پایان چون هیچ گریز راهی به نظرم نمی رسید ناچار به مأمور ساواک قول دادم منبعد هر شغلی به من پیشنهاد شود چشم بسته آن را بپذیرم و ابداً هم در معقولات دخالت نکنم.
آنچه به گردم گرفت به این دلیل چاره ناپذیر بود که می دانستم ساواک از قدرت کافی برای جلوگیری از کار کردنم در هر جایی- ولو بخش خصوصی- برخودار است و حتی می تواند به راحتی مرا از ادامه تحصیل دانشگاه بازداشته در نهایت به یک «عنصر نامطلوب» تبدیل کند.
ابتدا ساده لوحانه تصور می کردن، ساواک خیلی خوشحال است از اینکه می بیند یک نفر به خاطر دفاع از «آرمان های شهبانو» به مبارزه با یک گروه فاسد برخاسته است، ولی خیلی زود فهمیدم حقیقت چیز دیگری است و تشکیلات ساواک به جای آنکه ردساً در صدد مقابله با جریان های فسادانگیز برآید، تا از این طریق هم نارضایتی روزافزون مردم را کاهش دهد و هم موجب استمرار حاکمیت شاه و رژیم سلطنت شود- بر عکس هیچ وظیفه ای برای خود جز مداخلات مکارانه برای سرپوش نهادن بر واقعیت های تلخ نمی شناسد... با توجه به همین شیوه فقط می شد حدس زد که ساواک دارد گورشاه را می کند.(10)

فریدون هویدار برادر امیرعباس هویدار نخست وزیر وفت هم در این باره چنین نوشته است: « ساواک که کلیه فعالیتهایش کاملاً جنبه محرمانه و پنهانی داشت، تمامی سعی خود را به کار می گرفت تا محیطی آکنده از ترس به وجود آورد و با این کار چنان جو مسمومی به تمامی جامعه از صدر تا ذیل حکمفرما کرده بود که هیچ کس واقعاً جرأت نداشت در حضور دیگران سخنی به میان بیاورد تا جایی که اگر دوستانم هم می خواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولآً مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل می برد ند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را می زدند.»(11)
دهشت آفرینی و روشهای ناپسند ساواک در برخورد با منتقدین وفادار به رژیم به حدی گسترش یافته بود که حتی در روستاهای دورافتاده کشور هم کسی را یارای اعتراض به برخی نارساییهای بهداشتی و نظایر آن نبود و چه بسا علاقمندان به فعالیت در چارچوب همان نظام سیاسی نیز پس از آنکه در فاصله ای اندک با اعمال فشار و مشکل سازیهای ساواک مواجه می شدند به زودی در می یافتند که چاره ای جز ترک خدمت ندارند.(12) اعمال چنین روشهایی، همگام با خفقان و فضای رعب آلود سیاسی و اجتماعی، زمینه های مناسب تری برای گسترش جو ریاکاری، چاپلوسی و تملق فراهم می کرد و هر چه زمان بیشتری سپری می شد فضای بی اعتمادی و اختناق بر شکل گیری فزون تر مخالفان و ناراضیان از حکومت دامن می زد.(13) بدین ترتیب، در شرایطی که کارگزاران، رجال و وفاداران به حکومت در سطوح مختلف هیچگاه ا آزار رسانیهای ساواک اسوده خاطر نبودند، مخالفان سیاسی رزیم، وضعیتی به مراتب اسفبار را تجربه می کردند. به همین دلیل، در فاصله ای کوتاه پس از تشکیل ساواک و در تعقیب سیاستهای خشن فرمانداری نظامی (پس از کودتای 28 مرداد 32) مخالفان سیاسی از هر گونه امکان فعالیت سیاسی- قانونی با حکومت منع شدند و بالاخص پس از تحولات دوران موسوم به انقلاب سفید و سرکوب شدید مخالفتهای علما و روحانیون دهشت آفرینی ساواک در حق مخالفان سیاسی از گروه ها و تشکلهای مختلف شدت بیشتری یافت. تا جایی که خیلی زود آشکار شد در آینده ای نه چندان دور مخالفان حکومت در عرصه سیاسی و اجتماعی جایی نخواهند داشت. حتی زندگی فردی و خصوصی آنان با مشکل سازیها و آزاررسانیهای دائمی ساواک مواجه شد. هنگامی که آشکار شد ساواک امکان و اجازه تنفس سیاسی حتی بسیار محدود و کنترل شده ای را هم به مخالفان حکومت نمی دهد به تدریج زمینه های لازم برای شکل گیری روشهای خشن تر مبارزه سیاسی با رژیم پهلوی فراهم شد. رشد و شکل گیری گروههای چریکی و مبارزان مسلح از سالهای نخست دهه 1340 که رد پایان آن دهه روندی شتاب آلود به خود گرفت، اساساً از اعمال همان سیاستهای خسن انسداد سیاسی ساواک نشأت می گرفت.
بنابراین ساواک مهم ترین عالم شکل گیری گروههای مختلف سیاسی و مبارازن چریکی و مسلحی بود که تصور می کردند برای برون رفت از فضای رعب انگیز و دهشت آفرین موجود چاره دیگری جز سرنگونی رژیم پهلوی وجود ندارد. همین که ساواک مخالفان سیاسی حکومت را در کوتاه مدت از عرصه سیاسیف اجتماعی کشور دور ساخت، موجی ایجاد شد برای رشد و گسترش فعالیتهای جدی تر مخالفان و منتفدینی که بنیانهای مبارزه برای سرنگونی رزیم را پی ریی کردند. یکی از فعالین مبارزات چریکی آن روزگار در خاطرات خود به شرایط سیاسی، اجتماعی خفقان آلودی که موجبات رشد جریان چریکی و مبارزه با حکومت خودکامه پهلوی را فراهم آورد، چنین اشاره کرده است:

در میان یکی از دژهای سنگین شمال شهر، دور از شهر پرغوغا و دورتر از گودهای جنوب، در سرسرای بزرگی که با قالی های ابریشم بافت زیبا و چلچراغ های بزر و نورافشان تزیین شده است، در پشت میزی خاتم کار یو مرصع، مردی با نام افسانه ای نشسته است. او که نه هنرمندی است بزرگ و نه جادوگری زبردست، بر چنان ثروت هنفگتی جنگ انداخته که هیچ حسابداری قادر به محاسبه آن نیست. این مرد افسانه ای تاج و تختش را مدیون بیگانگان است، او به دست کاردار سفارت انگلستان در تهران به تخت شاهی نشسته و با یاری سازمان جاسوسی آمریکا از سرنگونی در طوفان های مردم نجات یافته و بر اریکه قدرت چسبیده است. او سال هاست که به زبان های لاتین فمران می گیرد و به زبان فارسی فرمان می راند...
او بود که با انقلاب سفیدش زمین داران بزرگ را زا صحنه قدرت بیرون راند و با بورژوازی نوپای تجاری و صنعتی، عهد و پیمان بست و در نقش شریک دزد و رفیق قافله خود را «آریامهر» خواند. «آریا مهر» و خاندانش با انبان های لبریز از درآمدهای عممی، یکباره صاحب صنایع و مراکز مالی و تولیدی بی شماری شدند. هر چ چپاولگری و سودجویی کلانی در کار بود، همکاری و همدستی آنان آشکار می شد. برای حفظ این زد و بندها و تاراج ثروت های عمومی، باید ملتی را به زنجیر کشید و هر اعتراضی را در نطفه خفه کرد. دست هایی را می بینی که از سویی، اهرم های سرکوب و خفقان و آزادی کشی را در همه جا به حرکت در می آورد و از سیو دیگر پول های کلانی را که از کیسه ملتی بدبخت دزدیده است در اینجا و آنجا، در اروپا و آمریکا جابه جا می کند.
در چنگ آهنینی شاه، یک ملیت سی میلیونی به زانو نشسته و او پنهان رد کاخش، سرنوشت ملتی را به بازی گرفته است. درآمدهای نفتی در هرج و مرج بی رویه ای گرفتار است. نابرابری های اجتماعی در همه جا دیده می شود. اصلاحات ارضی، رسوتائیان به فقر شنسته را از دهات و کار در مزارع به شهرهایی که بیمارگونه ورم می کنند روانه کرده است و انبوه فقیران نوپای جامعه در گودهای اطراف شهرها می لولند. رژیم شاه با تبلیغات پرسر و صدای خود دروغ های بزرگ را در قالب ارقام به خوبی به خورد افکار عمومی می دهد و ایران خفقان گرفته را جزیره ثبات می خواند. قلم هایی که به تملق می نوبسند، در دست ها می شکنند و صدایی که به چاپلوسی نمی پردازد دار گلو خفه می شود. همه باید آن طور که آن مردک می اندیشد، بیندیشند. همه باید بدان گونه که او می خواهد بگویند و بنویسند. پروریی او به جایی رسیده است که اعلام می کند که « ایران جایی برای دگراندیشی نیست. یا با مائید یا برمائید».
شکنجه گران ساواک در پستوهای اوین و زندان های دیگر، به انسان کشی، به معنیا واقعی آن مشغولند. آنها دگراندیشان را به جرم آزاداندیشی به شکنجه، زندان و حتی به جوخه های اعدا می سپارند تا از این راه هر حرکت آزادیخواهانه خواهانه ای را در آغاز آن نابود کنند.(14)

علاوه برگروه ها و سازمان های چریکی و طرفداران مبارزه مسلحانه که کمتر به هدفی جز سقوط رژیم پهلوی می اندیشیدند، بسیاری دیگر از گروه های سیاسی- مذهبی نیز که بر همان نهج مخالفت سیاسی باقی مانده بودند، به ویژه پس از سرکوبگریهای دوران انقلاب سغید بر این باور درست قرار گرفتند که در شرایط بروز و شهور خفقان روز افزون سیاسی و اجتماعی و نادیدیه گرفته شدن ابتدایی ترین حقوق مردم کشور از سوی حاکمیت، برای آنان راهی جز تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور باقی نمانده است. در این میان به ویژه علما و روحانیون که در سراسر دهه چهل و پنجاه نامدارترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بوده و به سیاست های فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ... آن اعتراض شدیدی داشتند بیش از دیگر گروههای سیاسی مخالف بر سقوط نظام سیاسی وقت تأکید کردند.
در وقع، با تداوم مخالفت روحانیون و سایر گروههای اسلامی که به تدریج از انسجام بیشتری هم برخوردار می شدند زمینه های اصلی و نهایی شکل گیری تحرکات انقلابی فراهم گردید.
بررسی خاطرلت برجای مانده و اسناد و مدارک پرشمار منتشر شده نشان می دهد که در پدید امدن روند مبارزه و مخالفت سازمان یافته گروه های مختلف سیاسی، سوء عملکرد و روش های خشن و دهشت آفینی ساواک نقش قابل توجهی داشت.

شکنجه هجین با نام ساواک

طی سالهای فعالیت ساواک هزاران تن زا مخالفان سیاسی و مبارازن چریکی رزیم پهلوی تحت شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی مرگبار قرار گرفته و از آن میان، دهها تن جان خود را از دست دادند. شکنجه مخالفان و مبارزان سیاسی که در تمام دهه 1340 ادامه یافته بود پس از تشکیل کمیته مشترک ضد خرابکاری به اوج رسید.
اسناد و مدارک پرشمار و خاطرات مبارزان و مخالفان سیاسی آن روزگار و نیز آثار و مدارک برجای مانده در بازداشتگا ها، و زندانها، به ویژه پس از تشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری حاکی از رواج شکنجه های مرگبار پرشماری است که از سوی ساواک اعمال می شد. به نوشته میهن دولتشاه فیروز، همسر مظفر فیروز «آزان های ساواک با ادواتی که از آمریکا برای شکنجه دادن وارد می شد زندانیان سیاسی را اگر به سوی مرگ نمی فرستادند بدون تردید برای همیشه لذت زندگی را در آنها می کشتند و بسیاری از بین آنها زمینگیر و فلج، به نام زندگی نفس می کشیدند.»(15)
یکی از زندانیان سیاسی که مدتها در زندان ساواک بیتوته کرده انواع شکنجه های مأموران ساواک ا روی خود یا دیگران تجربه یا مشاهده کرده، به گونه های متعدد شکنجه های مرگبار و غیر انسانی ساواک در خصوص زندانیان و متهمان سیاسی چنین اشاره کرده است:

1. با زن ها در مقابل شوهر که به حضور می طلبیدند مقاربت می کردند گاه چهار تا پنج آژان ساواک با یک یک زن نزدیکی می نمودند.

2. خرس دستامور داشتند که به رختخواب زنهای مبارز می انداختند.
3. این درندگان با پسرهای زندانی سیاسی حتی یک ساعت قبل از اعدام با لگد و شلاق سیمی، همخوابگی می کردند.
4. ناخن ها و دندان های زندانی سیاسی را با بیرحمی غیر قابل وصف می کشیدند این شکنجه وحشتناک بود، زندانی بدیختی زیر دست و پای جلادان تا نفس و هوش داشت فر یاد می شکید و بودند آن های یکه پس از این عمل وحشاینه مبتلا به جنونب می شدند.
5. گوشت سینه دخترها را با منقاش طوری می کشیدند که خون از آن فواره می زد.
6. با آتش سیگار، صورت، دست و آلت تناسلی زندانیان سیاسی را می سوزاندند، بیشتر هم این شکنجه را با رادیاتور برقی انجام می دادند. زندانیان سرسخت و مقاوم را روی تخت برقی سرخ شده از حرارت می خواباندند طوری که زندانی برای همیشه فلج می شد، بلایی که بر سر مهندس بدیع زادگان آوردند که مثل حیوانات روی چهار دست و پا راه می رفت.
7. زندانی سیاسی را با یک قلاب آهنی ساخت آنریکا از پا به سقف می آویختند و سرش که به طرف زمین آویخته بود به تشنج می افتاد و چندین زندانی در اثر این شکنجه جان سپردند.
8. کاسک های خاردار که از آمریکا خریداری کرده اند آلت دردناکی است که بر زندانی می گذارند و خارها به پوست و گوشت سر فرو می رود و خون مانند جویبار از دور آن به صورت زندانی می ریزد و این شکنجه ایست که بر سر خود من رفت و هنوز زخم آن در پوست سرم پیداست و همچنین روی دست و پایم آتش سیگار.
9. دوش آب سرد در سرمای زمستان در سلول های نمناک و تاریک که تمیز روز از شب ممکن نیست.
10. زدن پنجاه ضربه شلاق سمی بر بدن زندان سیاسی، از دستورات واجب تیمور بختیار رییس سازمان ساواک است و دیگر شمنجه ها نیز به فرمان او اجراء می شود. مأمورین ساواک همه از قماش خود رییس هستند.
11. زندانیان سیاسی در سلول های دو متر در دو متر که به زحمت جای سه یا چهار نفر را دارد حداقل پانزده نفر را می چپانند و زندانیان بیچاره به نوبت یک عده می ایستند تا چند نفری نشسته مختصر اسراتحتی بکنند وموقع خواب درست مثل ساردین درهم فشرده نیمه دراز می کشند.
12. بیما را شفا از خداست زیرا رد زندان های شاه نبودن طبیب و دوا امیری عادی و پیش پا افتاده است.
13. دیگر از شکنجه ها احضار پدر، مادر، زن، بچه و دیگر عزیران و در حضور آنها استنطاق زا زندانی و تهدید که اگر نگویی همکارنت که بودند و چه کارهایی علیه مملکت و سلطنت می کردید، یکی از این بستگانت را با شکنجه جلوی چشمت می کشیم و خود تو را هم آن قدر شلاق خواهیم زد که پوست و گوشت برآید. برای زندانی سیاسی، مبارز و مخالف سیستم غیر انسانی شاه،مرگ خودش بسیار سهل است او از اولی که پا در این راه گذاشته است ترک سر کرده ولی تحمل زجر و مرگ عزیرانش را ندارد.(16)
محمد حسنین هیکل روزنامه نگار معروف مصری هم در کتابش: « ایران؛ روایتی که ناگفته ماند.» به مورد شرم آور دیگری از شکنجه های ساواک درباره زنان زندانی اشاره می کند:

یکی از فیلم های ساخته شده توسط ساواک که اکنون در اختیار وزارت خارجه است، و به هنگام اقامتم در تهران به من نشان داده شد، شیوه های ساواک را نشان می داد. این فیلم بازجویی از یک زن جوان را به نمایش می گذاشت. اول او را عریان می کردند، سپس یک افسر ساواک با یک سیگار روشن اطراف نوک پستان او را می سوزاند تا جای یکه فریاد می کشید، دست از مقاومت برمی داشت و اطلاعات لازم را در اختیار آن ها می گذاشت. من پرسیدن که چرا از این صحنه وحشت انگیز فیلمبرداری شده، آن ها جواب دادند که بازجوی مذکور در شغل خود بهترین شهرت را داشت.بدین خاطر یک فیلم از صحنه عمل او برداشته شد تا به آموزش دیگر ساواک کمک کند. این فیلم به سیا داده شد، و سیا نیز نسخه هایی از آن را رد تایوان، فیلپین و اندونزی بعنوان بخشی از کمک تکنیکی به دوستان خود، توزیع کرده بود.(17)

سایروس ونس، وزیر امور خارجه آمرکیا رد خاطراتی که پس از سقوط رژیم پهلوی منتشر کرد بدون اشاره به نقش سیا و آمرکیا در سوق دادن ساواک با بهره گیری از روشهای خشن و غیرانسانی در سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی پرشمار رژیم پهلوی، اعتراف می کند که تأسی ساواک به خشونت و سبعیتهای کمتر محدود شونده آن در برخورد با مخالفان از عمده ترین دلایل گسترش نارضایتی عمومی و گرایش نهایی مردم ایران به سوی تحرکات انقلابی و به سقوط کشانیدن نظام سیاسی حاکم بر کشور بود.:

بر اساس اطلاعاتی که در اختیار داشتم، درامدهای نفتی موجب بالا رفتن سطح زندگی مردم ایران شده بود، ولی سیاست استبدادی و لجوجانه شاه در حکومت موجب ایجاد نارضایتی بین روشنفکران و قشرهای دیگر جامعه شده و جریان مخالفی به وجود آورده بود که برای استقرار دمکراسی در جامعه ایران مبارزه می کرد. ساواک با نهایت خشونت و وحشیگری با مخالفان رفتار می کرد و من می دانستم که حداقل 25000 زندانی سیاسی در زندان های رژیم شاه می پوسند (و شاه می گفت تعداد آن ها کمتر از 2500 است!) شاه متقاعد شده بود که تنها راه مقابله با یک گروه مخالف جدی و مصمم، حذف آن است و نمی توانست از تحقیر کردن رهبران کشورهای غربی (از جمله خود من) که اشتیاق او را به اعمال این روش های تند و برنده تأیید نمی کردند، پرهیز نماید.(18)

شکنجه های مرگبار و غیرانسانی ساواک در همان روزگار هم هیچ گاه پنهان نماند؛ و به ویژه، در نشریات و رسانه های خارجی انعکاس قابل توجهی یافت ودر همان حال گروههای مختلف حقوق بشر و عفو بین الملل هم به رغم تمام تلاشهای پیشگیرانه شاه و ساواک به انحاء گوناگون گوشه های مهمی از شکنجه های ساواک و نقض شدید حقوق بشر در ایران را به اطلاع جهانیان می رسانیدند. ضمن اینکه مخالفان پرشمار حکومت در خارج از کشور هم از هیچ کوششی برای افشای هر چه گسترده تر جنابات و شکنجه های ساواک فروگذار نمی کردند.(19) بی گمان شکنجه های دهشت آفرین ر، نقش قاطعی در روند رو به گسترش مخالفتهای عممی با رزیم پهلوی و پیروزی نهایی انقلاب ایفا کرد. پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن در خاطرات خود به طور مکرر از اثرات سوء شکنجه زندانیان و مخالفان سیاسی از سوی ساواک و نگرش بسیار منفی افکار عمومی جهان نسبت به این پدیده شرم آور و غیر انسانی سخن به میان آورده است:

خانم لیلی بلانک (زنی انگلیسی که پول می گرفت و برای شهبانو فرح شرح حال می نوشت) به سفارتخانه آمد تا مشروبی بخوریم و راجع به کتابی که به عنوان بیوگرافی شهبانو در دست نگارش دارد ...، گفت: هر وقت مأموریت خود را در نوشتن چنین کتابی برای دوستانش بیان کرده، بلافاصله با این سؤال مواجه شده که چرا قصد دارد این همه محاسن را برای ملکه کشوری قائل شود که رد آنجا برای شکنجه زندانیان سیاسی آنها را به رختخواب فلزی داغ می بندند و سرخ می کنند؟....
ناهار را با خلفت بری وزیر امور خارجه خوردم که غیر از ما امیراصلان اقشار که قرار است ظرف چند روز آینده به سمت رئیس جدید تشریفات سلطنتی منصوب شود نیز حضور داشت. افشار می گفت: « ... هر جا نام ایران برده می شود، بلافاصله کلماتی چون ساواک و شکنجه هم به دنبالش می آید». او می گفت: «... این روزها باید در مقابل انتقاد دیگران موضع دفاعی بگیریم و یا ملیت خود را مخفی نگهداریم...» .... اصولاً باید بگویم که از ابتدای مأموریتم در لندن تا به حل هر چه مطلب در مطبوعات انگلیس چاپ شده است یا تماماً مربوط به شکنجه های ساواک بوده است یا ...».
و از قول دنیس رانت آورده است: « در حال حاضر حیثیت ایران به خاطر اخباری که راجع به شکنجه گری های ساواک پراکنده می شود، به شدت در خطر افتاده است دیروز با هواپیمای کنکورد به نیویورک پرواز کردم و امروز هم در فرصتی که پیش آمده است [فرار است] با خانم «ماروین جاویتس» همسر سناتور جاویتس در رستوران ناهار بخوریم... خانم جاویتس می گفت « ... اگر می شد راجع به زندان های ایران هم کاری کرد....». سپس به محل نمایندگی ایران رد سازمان ملل رفتم تا با فریدون هویدار دیداری داشته باشم... به گفته او موقعی که گروهی علیه ورود شهبانو به نیویورک دست به تظاهرات زدند »آرتور میلر» نویسنده معروف آمریکایی در میان آن ها حضور داشت. یک خبرنگار تلویزیون او را شناخت و در مصاحبه ای وی را مخاطب قرار داد و پرسید: « شما که در این تظاهرات شرکت کرده اید، ایا نمی دانید که شاه از دوستان آمریکا محسوب می شود؟» آرتو میلر جوابش داده بودک « بله، می دانم. ولی معتقدم که شاه باید دوست ملت خودش هم باشد.»(20)

بنابراین ساواک به خاطر اعمل و اقدامات سخیف و غیر انسانی اش، نه تنها نزد ایرانیان، بلکه در میان افکار عمومی جهان نیز به عنوان سازمانی منفور و دهشت افرین معروف شده بود.

فرهنگ ستیزی

یکی از مهم ترین حیطه های فعالیت ساواک، حوزه های فرهنگی، مطبوعاتی و روشنفکری و دانشگاهی بود. بسیاری از مخالفان سیاسی حکومت هم عضوی از جامعه فرهنگی کشور محسوب می شدند و از آنجایی که بر حسب حیطه فعالیت شناخت عمیق تری از ستمکاری حکومت داشتند، بیش از سایر اقشار ملت در معرض برخوردهای قهرآمیز ساواک واقع بودند. محیطهای دانشگاهی و دانشجویان از جمله مهم ترین بخش فرهنگی کشور بودند که ساواک از همان اغاز برای سیطره و کنترل آن تلاشهای گسترده ای به کار گرفت. علاوه بر اینکه مدیریت و اساتید و کارکنان ریز و درشت دانشگاه ها همواره تحت کنترلا و مراقبت ساواک قرار داشتند و این خود موجبی برای گسترش نارضایتی و مخالفت با مجموعه حاکمیت می شد؛ دانشجویان دانشگاه ها تا واپسین ماههای عمر رزیم پهلوی کماکان سایه سنگین و خشونت آمیز ساواک را تحمل می کردند. بدین ترتیب، جامعه دانشگاهی و محیطهای فرهنگی کشور در تمام دوران فعالیت ساواک آکنده از فعالیتهای امنیتی- سیاسی خشن ساواک بود.
جامعه دانشگاهی که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در شمار پیروترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی درآمدند؛ پس از تأسیس ساواک هم به رغم تمام فشارهایی که وجود داشت بر مخالفتهای دامنه دار خود بر حکمت ادامه دادند و کنترل و مراقبت سنگین و خشن ساواک هم هیچ گاه نتوانست بر جنبشهای دانشجویی خاتمه دهد. آنتونی پرسونز آخرنی سفیر انگلستان در ایران عصر پهلوی در خاطراتش به گوشه هایی از گسترش ناآرامیهای دانشجویی و اقدامات امنیتی ساواک جهت کنترل دانشگاهها چنین اشاره کرده است:

من از مدارس و دانشگاه های ایران همه که به سرعت در حال گسترش بودند دیدن کردم، ولی در کنار این توسعه بی سابقه عدم رضایت و مخالفت با رژیم هم در دانشگاه ها گسترش می یافت و ساواک به طور روزافزونی برای کنترل امور دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی مداخله می کرد...(21)

یکی دیگر از آگاهان به امور در آن روزگار درباره نقش ساواک در ایجاد خفقان و امنیتی کردن حوزه دانشگاهها چنین اظهار عقیده کرده است:

یکی دیگر از مهم ترنی گروه های ناراضی، دانشجویان بودند که تعدادشان به خصوص طی آن سال ها [جزو] طبق متوسط با اعتقادات عمیق اسلامی بودند، لذا مشکل می توانند خود را با طرز زندگی طبقات سطح بالای شهری و روال لوکس گرایی- که خانواده شاه رواج می دادند- تطبیق دهند.
مهم ترین خواسته این گروه از دانشجویان، آزادی دانشگاه ها بود که رژیم شاه اصلاً به آن رضایت نمی داد. به همین جهت نیز ساواک شرایط اختناق آمیزی بر تمام مؤسسات آموزشی عالی حکمفرما کرده بود تا مبادا کسی تصور «ازادی دانشگاه ها» را به ذهن راه دهد.
شاه گرچه به خوب یمی دانست که اداره امور یک کشور مدرن صنعتی نیاز به نیروی کار تحصیل کرده دارد، ولی به دلیل حشت خود از آزادی دانشگاه ها، این واقعیت را نادیده گرفته بود که پرورش متخصصین کارآمد هرگز بدون تأمین آزادی فکر و اندیشه در محیطهای دانشگاهی امکان پذیر نیست... شاید به گمان شاه، دانشگاه ها فقط نوعی زنجیر تولید بودند که می بایست از یک طرف دانشجو واردش شود و از طرف دیگر «تکنوکرات» بیرون بیاید.(22)

کنترل و مراقبت ساواک در محیطهای دانشگاهی از این هم فراتر رفته بود:

همواره به طور مستمر تمام امور دانشگاهها را تحت کنترل داشت و حتی راجع به اینکه چه دروسی باید یا نباد آموخته شود، نظر می داد. هر تخلفی نیز چه از سوی استادان و یا دانشجویان بلافاصله توسط عوامل ساواک گزارش می شد و عامل آن تحت تعقیب قرار می گرفت. چنین شیوه اختناق آمیزی طبعاً هیچ زمینه ای برای فعالیت فردی روشنفکران باقی نمی گذاشت...
به این ترتیب گرچه حرکت های فردی مخالف رزیم در دانشگاه ها به صورت انفعالی و بی تحرک درآمده بود، لیکن دانشجویان هرگاه فرصتی دست می داد از مبارزات دسته جمعی دریغ نداشتند و برای ابراز مخالفت با رژیم تظاهراتی به راه می انداختند...
نارضایتی و خشم دانشجویان نسبت به رژیم- که به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت می گرفت، گرچه باعث شده بود هرج و مرج و بی نظمی کاملی بر محیط دانشگاه حاکم شود، ولی با این حال فقط عده انگشت شماری از روشنفکران دانشگاهی بودند که رژیم را جدی می گرفتند و به تواناییش در بازگرداندند آرامش و نظم به دانشگاه ها امی داشتند....(23)

در چنین شرایطی بود که جامعه دانشگاهی (اساتید، مدیریت، کارکنان و دانشجویان) خسته از فعالیتهای ناروای ساواک ملجأیی را جستجو می کردند تا از وضعیت اسفبار حاکم بر دانشگاهها رهایی یابد. بی دلیل نبود که در جریان تحرکات انقلابی مردم ایران دانشگاهیان نقش قابل توجهی در مخالفت با حکومت بر عهده گرفتند(24) و در پیروزی انقلاب هم سهمی درخور داشتند.
نویسندگان، و روشنفکران و اهل قلم قشر دیگری بودند که ساواک کنترل شدیدی بر فعالیتهای فکری آنان اعمال می کرد و تولیدات فکری آنان را هر گاه کمترین شائبه سیاس یدر آن وجود داشت به محاق توقیف و سانسور می سپرد. بنابراین، قشر مزبور از مخالفان دائمی ساواک و سیاستهای سرکوبگرانه آن محسوب می شدند.
مطبوعات و روزنامه ها وضعیتی به مراتب اسفبارتر داشتند. از همان آغاز کودتای 28 مرداد 1332 به سرعت بر تداوم انتشار نشریات و روزنامه هی مستقل مخالف حکومت پایان داده شد و نویسندگان مطبوعات تحت شدیدترین مراقبتهای ساواک قرار گرفته، نوشته های آنان به دقت از سوی سانسورچیان ساواک کنترل می شد. به زوردی روزنامه های منتشر شده در کشور اعتبار خود را از دست دادند و مطالب منتشر شده در آنها عاری از هر گونه محتوای قابل اعتنا بود و هر چه از چند گاه به دلایلی اساساً واهی شماری از نشریات کشور تعطیل شده از ادامه انتشار نهی شدند.(25) در همان حال، نشریات و روزنامه های محدودی هم که اجازه انتشار داشتند در درجه اول ستایشگر رژیم پهلوی، شاه و مجموعه اقدامات او شدند و عموماً تیترهای اصلی نشریات به تجید و نقل سخنان و اظهارات شاه و برخی نزدیکان او اختصاص یافت که در گرایش مطبوعات به این وادی تأسف بار ساواک نقش درجه اولی بر عهده داشت:

یکی از مسئولیت های سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ر، این بود که مراقب باشد روزنامه های ایران، شاه و انقلبا سفید او را ستایش کنند. کارکنان ساواک از مدت ها قبل به ناشران این روزنامه ها اطلاع داده بودند که فعالیت های آنان نیز نشان داده شود. لذا روزنامه ها ناگزیر بودند بیانات و اخبار فعالیت های شاه را بدون توجه به ارزش خبری آن چاپ کنند. و همچنان که شاه عظمت طلبی بیشتری از خود بروز می داد، روزنامه ها این عظمت طلبی و نخوت را برای مردم ایران در شیپور می دمیدند.

تیتر اصلی دو هفته یکیاز روزنامه های تهران، نشان دهنده عظمت طلبی شاه، چاپلوسی روزنامه ها و حدود تقریبی ستایش روزانه از دربار است که برا یمردم ایران تجویز شده بود: شاهنشاه راه رسیدن به فرصت های مساوی را نشن می دهد، برابری زنان اساسی است (5 ژانویه 1975) (1354) کاش ما هم با هم همسایه بودیم، شاهنشاه به پادشاه اردن قول داد: ایران به شما کمک خواهد کرد (6 ژانویه 1975).

سدات از شاه ستایش می کند، دیدار شاهنشاه، استقبال از شاه بی نظر بود (8 ژانویه 1975).
هشبانور: « بیان این همه زیبایی با کلمات دشوار است»- دیدار خانواده سلطنتی از مصر (8 ژانویه 1975).
توافق نظر شاه و سادات درباره خارومیانه (12 ژانویه 1975).
ما فروش نفت را تحریم نمی کنیم- شاه (15 ژانویه 1975).
تقابل به غرب کمکی نخواهد کرد- شاه (16 ژانویه 1975).
در طول سالهای شکوفایی عظت طلبی شاه، مطبوعات همچنان به منعکس کردن شخصیت او برای مردم ایران و انعکاس سپاسگزاری مردم ایران نسبت به او، آن طور که او عقیده داشت، ادامه می دادند. همراهب ا افزایش خود بزرگ بینی شاه، شهبانو نیز به رغم مخالفت های پیشین خود، در شکوه نظام پهلوی غرق شد.
صفحه اول روزنامه کیهان بین المللی مورخ 15 مارس سال 1976 (24 اسفند ماه 1354)، نشان دهنده آن است که با فرح نیز به تدریج شبیه به شاه برخورد می شد. سر مقاله این شماره به دیدار شهبانو از دانشگاه ملی اختصاص یافته بود (همراه با تصویر) و در آن سخنان او درباره معیارهای دانشگاهی، نیاز به ارتقاء سطح روشنفکری ایران و ارزش تحقیق درج شده بود، یک تصویر بزرگ، شهبانو را در لباس دانشگاهی نشان می داد که از مجسه نیم تنه رضاشاه به مناسبت سالگرد تولد او پردهب رداری می کرد. بقیه صفحه اول نیز به گزارش های مشابه اختصاص یافته بود. یک مقاله تاریخ شاهنشاهی جدید را که توسط مجلس ایران پذیرفته شده بود توصیف می کرد. آخرین مطلب صفحه اول، گزارش برگزاری مراسمی در مقبره رضا شاه بود که در آن اسدالله اعلم، وزیر ردبار، خاطره ولایت سردودمان سلسله پهلوی را گرامی میداشت. یک عکس نیز وزیر دربار را در حال قرار دادن تاج گلی بر قبر رضاشاه نشان می داد...(26)

وضعیت چاپ و انتشار کتاب از این هم بدتر بود. روشنفکران و نوینسدگان منتقد به ندرت می توانستند مجوز انتشار و چاپ آثار و نوشته های خود رابه دست اورند. از مجموعه کتب و آثاری که جهت اخذ مجوز به ساواک و سایر دستگاههای ذیربط ارائه می شد تعداد قابل توجهی از آن هیچگاه مجوز انتشار نمی گرفت(27) و در همان حال تمام تلاشهای روشنفکران و نویسندگان جهت یافتن راه حلی منطقی برای برون رفت از بحران سانسور هیچ گاه ره به جایی نبرد:(28)

برقراری سانسور تسوط ساواک تا بدان حد پیشرفت کرده بود که گاه اتفاق می افتاد جلوی انتشار کتاب هایی را که قبلاً بارها چاپ شده بود می گرفت و گفتنی است که مثلا از انتشار نمایشنامه هایی مثل «هملت» یا «مکبث» فقط به این دلیل جلوگیری می کرد که در آن ها شاه با شاهزاده ای کشته می شد.(29)
وضعیت هنرمندان سینما و کارگردانان و فیلمسازان آن روزگار هم دست کمی از سایر همگنان هنرمندشان نداشت. کمترین اشاشره بهاوضاع سیاسی اجتماعی کشور موجبات توقیف فیلمهای ساخته شده را فراهم می آورد و یا حداقل بخش های مهمی از فیلم سانسور و قیچی می شد.(30) فریدون هویدا در این باره چنین نوشته است:

ساواک فیلم ها را به میل خود زیر قیچی سانسور می برد... یکبار از نمایش فیلم ساخته یکی از دوستانم به نام ابراهیم گلستان که داستان مرد تازه به ثروت رسیده ای را مطرح می کرد و به نظر ساواک مشاهده چنین ماجرایی می توانست قضیه شاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت را در ذهن بیننده تداعی کند، جلوگیری شد. در مورد دیگر نیز نویسنده ای فقط به این بهانه چند روز به زندان ساواک افتاد که چرا یکی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یکی از کتاب های وی را در نامه خود نقل کرده است.(31)
بدین ترتیب آشکار بود که جامعه فهرنگی کشور از مهم ترین نارضایان و مخالفان روشهای غیراضولی ساواک در سانسور و جلوگیری از فعالیتهای فکری- فرهنگی بودند و بسیار شائق بودند تا وضعیت موجود دگرگون شده، فضای سیاسی، اجتماعی و فهرنگی مطلوب تری در عرصه کشور پدید آید. تردیدی نیست که فقط تحول انقلابی می توانست بر این اوضاع تأسف بار پایان دهد.

نهادها حکومتی و دوایر دولتی

دخالتهای ناصواب و خشن ساواک فقط مختص مخالفان سیاسی رژیم پهلوی نبود؛ بلکه پر و پا قرص ترین وفاداران حکومت نیز از تیررس مراقبتهای آزاردهنده ساواک خلاصی نداشتند و چه بسا مردمانی در اقصی نقاط کشور ه که هیچ گونهشناختی از مسائل و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فهرنگی جامعه نداشتند به انحاء گوناگون تحت فشارهای گاه و بیگاه ساواک قرار می گرفتند. بنابراین، ساواک خیلی زود نشان داد که در ناراضی سازی و مخالفت کردن اقشار مختلف مردم کشور یا حکومت تبحر تام دارد. تمام وزارتخانه ها، دوایر ریز و درشت دولتی، مؤسسات و کارگاههای اقتصادی تجاری، خدماتی، فرهنگی و ... دولتی و خوصی، همواره تحت کنترل و مراقبتهای آزاردهنده مأموریان پرشمار ساواک قرار گرفتند. ضمن اینکه نمایندگیهای سیاسی و سفارتخانه های و صاحبان مشاغلی که در کشورهای خارجی فعال بودند و ... دائماً سایه سنگین ساواک را بر روی فعالیتهای خود احساس می کردند.
بدین ترتیب، در بسیاری از اقداماتی که رد مجموعه دوایر دولتی و حکومتی در داخل و خارج از کشور صورت می رگفت، ساواک داخالت می کرد(32) و در تصمیم سازیهای ریز و درشت حضور فعالی داشت. از جمله، ساواک قادر بود:

تصمیمات وزارت پست و تلگراف و تلفن را کنترل و ملغی کند. دستگاه های ارتباطی باید با اجازه ساواک واگذار می شد. فی المثل نصب دستگاه تلکس در هر سازمان محتاج اجازه مخصوص ساواک بود و نام مسئوول تلکس را باید به ساواک بدهند. اما به ندرت دستو رالعمل ها به نام ساواک داده می شد. بلکه بالعکس ساواک از پشت پرده عمل می کرد و به وزارتخانه ها دستور می داد که به نام خود عمل کنند و به این ترتیب ارتباط مستقیم خود را با یک عمل یا تصمیمی پنهان نگاه می داشت. فعایلتهای ساواک به طور کلی نه تنها کارهای ماشین اداری را مختل می کرد بلکه بازده آن را هم به شدت پایین می آورد. فی المثل ساواک حتی می توانست در صدور اجازه تأسیس کارخانجات، واردات دستگاه های خاص (فروش رادیوهای موج کوتاه و سیستم ردیابی تحت عنوان مصالح امنیتی به مردم ممنوع بود و این امر اغلب موجب درگیری وزارات بهداشت که به خاطر بیمارستان ها محتاج این سیستم هاست با ر می شد) و خارج کردن اجناس از گمرک هم دخالت کند. در هر حوزه ای که کمترین ارتباط با امنیت ملی در آن تصور می شد، ر در مورد استخدام افراد حق وتو داشت. این امر فی المثل در فرودگاه مهرآباد موجب اشکالالت عدیده ای در امر یافتن افراد فنی متخصصی که بتواند به سد امنیتی ساواک یگذرند، شد.(33)
اینگونه اقدامات غیر اصولی ساواک و مشکل سازیهای آزاردهنذده و بدون منطق و نیز «این دخالت دایمی، یا ترس از دخالت، موجب اصطکاک شدیدی میان ساواک و برخی از مقامات ارشد شد. از آنجا که مستخدمین دولت از ساواک می ترسیدند خود راشت سنگر دستورات مقامات مافوق و مقررات مختلف پنهان می کردند و تمایلی به گذر از مرزهای محدود مسئولیت بوروکراتیک نداشتند و این اوضاع چیزی نبود که ابتکار فردی تشویق کند. این نتایج که از بسیاری جهات ضد تولیدی و ضد خلاقه است، بهایی است که برای ایجاد امنیت تحت این پوشش ها پرداخت می شد. با توجه به احساس عدم تأمینی که در شاه سابق وجود داشت و طبیعت بدون کنترل قدرت ساواک شدت عمل ناگزیر و در بطن سیستم بود.»(34)
شمس الدین امیر علایی در کتابش «صعود محمد رضا به قدرت و ...» به حضور سنگین، خشن و آزار دهنده ساواک در تمام شئون کشور به ویژه در دوایر و وزارتخانه های دولتی، دانشگاهها، هتلها و ... اشارات جالب توجهی دارد:

ساواک همه جا حاضر است. هر مقام عالی رتبه، هر معاون وزیر و حتی هر وزیری یک مأمور ساواک مراقبت دارد یعنی سایه پنهانی و سری که تمام عمل و رفتار آنان را تحت نظارت دارد و حقدارد که به رفتار آنان و حرکتشان نظارت نماید به همین نحو، در تمام کارخانجات و کارگاه های کشور این رویه جاری است: خصوصاً در سازمان شرکت نفت ایران، که امروزه به وسیله دکتر اقبال اداره می شود.
در دانشگاه یک مأمور ساواک برای هر دانشجویی گمارده شده است. بین اشخاص هنگام صرف شام و پذیرایی ها هیچ گاه نمی توان اطمینان داشت که کسی نزدیک شما به جاسوسی اشتغال ندارد و به ساواک وابسته نیست. در واقع این دستگاه یک دستگاه رعب و وحشت است و کابوسی است که بر تمام شئون افراد حکمفرمایی دارد. خصوصاً در هتل ها مثل هیلتون و هتل ونک و انتر- کنتینانتال، این هتل ها همیشه پر ست به طوری که مجبور شدند قسمتی بدان اضافه کنند. در حقیقت ایتن هتل ها مرکز پایتخت شده و مملو از جمعیت مقاطعه کاران و سرمایه داران بین المللی است و زن های فتان در آنجا فراوانند. اینها در همه جا رفت و آمد می کنند و گیرنده می گذارند و محرمانه داخل اطاق ها می شوند و به بازرسی می پردازند اگر موقعی وسط روز در اطاق های خودتان وارد شوید مشاهده می کنید که آقای یا خانمی مشغول خالی کرن چمدان یا کشوی میز شما می باشد، بهتر این است که در این موارد سکوت کنید و ناراحت نشوید و حتی چای هم با آن ها بنوشید. ولی هیچ گاه نبایستی با آن ها وارد بحث و گفتگوشوید و یک مقاطعه کار نقل می کرد که شبی در اطاقش را کوفتند به محض اینکه باز کرد زن فنائی خود را به آغوش او انداخت و اظهار داشت که همسایه اطاق مجاور است و هنگام شام خوردن او را دیده است و چون تنهاست خواسته است نزد او بیاید، ولی چون مقاطعه کار مزبور حس کرد که این یک دام است موذیانه او را روانه کرده و به استراحت پرداخته بود. پنج دقیقه بعد کسی با کلید یدکی درب را باز کرده بود و در برابر دوربین عکاسی قرار گرفته بود، بعدها معلوم شد برای پرونده سازی است که او را تحت فشار قرار دهند و پول هایی از او بگیرند...(35)

اثرات سوئی که اینگونه اقدمات ساواک در روند رو به گسترش مخالفتهای جامعه با حکومت پهلوی بر جای می نهاد، قابل توجه بود. در چنین شرایطی بود که ترش از حضور پیدا و پنهان مأموران و جاسوسان ساواک در چهره ها و هیأتهای مختلف، زندگی اقسار گسترده ای از مردم را از روند عادی خارج ساخته و با دشواریهای گوناگونی مواجه نمود که دیگر تمامی نداشت. شمس الدین امیر علایی به موردی دیگر از رفتارهای سبعانه ساواک با مردم چنین اشاره کرده است:

یکی مهندس فرانسوی که از مارس 1973 تا فوریه 1974 در مرخصی بود برای ما نقل کرد که دو مهندس اقتصادی ایرانی در همان دفتری که او مشغول کار بوده به کار اشتغال داشته و او مخالف رزیم بود، اما کمونیست نبود. صبحگاهی برای کار به دفترشان یامدند. معلوم شد بازداشت شده اند. سه هفته بعد یکی از آن ها آزاد شد و پدرش او را نشناخت. چه به کلی چهره اش تغییر کرده بود. زیرا تمام روزها شکنجه می شد و دیگر هیچ گاه دیده نشد و نابود شد. همین مهندس می گوید که منشی هایی که اب مقاطعه کاران و مهندسین خارجی همکاری می کند همیشه از طرف ساواک منصوب می گردیدند، بر حسب گفته او یک معاون وزیر فعلی به این پست برگزیده شده که آدم ساواک می باشد. هم او می گوید خصوصاً شب ها از رفتن در کیکده ها و مراکز تجمع برای خوشگذرانی باید پرهیز کرد. چه اینکه به تحریک ساواک ناشناسی با شمار برخورد می کند، که از ساواک بدگویی می کند و نود و نه درصد این شخص آدم ساواک است، البته راجع به شکنجه مشکل است از اشخاص تحقیق صحیح کرد.(36)

علاوه بر آن، مجلس شورای ملی و نمایندگان آن ینز تحت سیطره اطلاعاتی و کنترلی ساواک قرار داشتند. ساواک در رد یا تأیید صلاحیت کاندیداهای نمایندیگ نقش بلامنازعی ایفا می کرد و در تمام دوران حضور نمیاندگان در مجلس نیز آنان را تحت کنترل و مراقبتهای شدید قرار می داد و در تصمیم سازیهای مجلس شورای ملی و نمایندگان آن بالاخص پس از تشکیل حزب رستاخیز نقش ساواک شدیدتر شد و این خود به عاملی مهم در گسترش نارضایتیها عمومی تبدیل شد. همچنان که یکی از آگاهان به امور در هما روزگار می نیوسد، با تأسیس حزب رستاخیز: « شاه البته دیگر نمی توانست به داشتن یک نام سیاسی پارلمانی تظاهر کند. ولی حقیقت این است که قبلاً هم چنین ادعایی از جانب شاه پذیرفته نبود. چرا که وقتی کنترل مجلس را ساواک به دست داشت و نمایندگانش نیز با رأی آزاد مردم انتخاب نمی شدند، ادعای وجود یک نظام سیاسی پارلمانی در کشور واقعاً بی محمل بود.»(37)
همزمان با مجلس شورای ملی، احزاب دولتی نیز که از اوایل سال 1336 کارشان را آغاز کرده بودند، تا واپسین روزهای فعالیت تحت کنترل و مراقبتهای متعدد ساواک قرار داشتند و مشکل سازیهای ساواک برای اعضاء این احزاب تمامی نداشت. در حالی که اعضای این احزاب از میان وفاداران به رژیم پهلوی برگزیده می شدند و هدایت آنها نیز ارتباط مستقیمی با اراده شخص شاه داشت.
بدین ترتیب، در حالی که با سرکوب و از میانب رداشته شدن احزاب و گروههای سیاسی مستقل و مخالف طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 دیگر تشکل فعال مخالفی در کشور وجود نداشت(38) و این خود از مهم ترین عوامل گسترش مخالفتها با حکومت محسوب می شد، حتی وفاداران به حکومت در احزاب دولتی و فرمایشی آن روزگار هم هیچ گاه بستری مناسب برای فعالیت و خدمت رسانی به حکومت پیدا نکردند که در این میان ساواک نقش کمی نداشت.(39)
سختگیری ساواک بر مردم به ویژه، پس از تأسیس حزب رستاخیز نمود بیشتری یافت. به طور تهدید امیزی اعلام شد هر کس از عضویت در حزب رستاخیز- یگانه حزب موجود- طفره رود مشکلات عدیده ای پیش روی خواهد داشت و همزمان با آن ساواک، فشارهایش را بر مخالفان سیاسی حکومت افزود. ماههای آغازین شکل گیری و تأسیس حزب رستاخیز مقارن با اوج خشونتهای ساواک در حق مخالفان ححکومت بود. به نوشته ستاره فرمانفرمائیان:
به زودی بر همه آشکار شد که عضو نشدن در حزب رستاخیز به عنوان مخالفت با انقلبا شاه و مردم تلقی خواهد شد. ساواک بی درنگ قدرت اجرایی جزب را به دست گرفت و همه روشنفکران ناراضی کشور مانند شعرا، نویسندگان، آموزگاران و هنرمندان را به این بهانه راهی زندان کرد تا با فشار و تهدید و ضرب و شتم، سرانجام مقابل دوربین تلویزیون شاهنشاهی ظاهر شوند و ابزار پشیمانی کنند. شمرای از روحانیون بزرگ یا تبعید و یا زندانی بودند. حالا دیگر در هر خانواده، پدر، برادر، قوم و خویش و یا دوستی وجود داشت که از او خبری نمی رسید و مفقودالاثر بود.(40)

سرکوبگریهای بی حاصل

تمام کسانی که درباره دوران سلطنت محمد رضا و روند شکل گیری انقلاب مردم ایران سخن گفته اند، سیساتهای سرکوبگرانه و روشهای خشونت آمیز ساواک را از دلایل اصلی گسترش بحران انقلابی برشمرده اند. با این حال، مدرکی در اختیار نداریم که در هما روزگار شاهو مجموعه حکومت او تمهیداتی برای اجتناب از تداوم روش خشونت آمیز ساواک اندیشیده باشند. سیا و آمریکایی ها هم هیچ گاه به طوری جدی درصدد برنیامدند بر اقدامات سرکوبگرانه و ناروای ساواک در سطح مختلف جامعه لگام زده، اندک تعدیلی در فعالیتهای آن به وجود آورند. به نظر هم نمی رسد که شاه و مجموعه حکومت او تا واپسین ماهها یعمر رزیم پهلوی درباره اسیبهایی که تداوم سرکوبگریهای ساواک به رژیم پهلوی وارد ساخته بود، اندیشه کرده باشند.
آشکار بود که شاه کماکان از تدااوم این رفتارهای خشن ساواک حمایت می کرد و ترجیح می داد مخالفان حکومت استبدادی و خودکامه اش را از طریق اقدامات خشونت آمیز ساواک از میان بردارد. در واقع، ساواک فقط از شاه فرمانبرداری می کرد و جز او رد مقابل هیچ مقامی مسئولینی نمی شناخت. شاه نیز مصر بود ساواک با هر روشی که بتواند نقش «چشم و گوش» را برای او بازی کند. وقایع و حوادث بعدی نشان داد که ساواک به رغم تصور شاه و حمایت گران خارجی او « در واقع چشم و گوش [کور و کر] حکومت بود که واقعیات را تشخیص نمی داد.»(41) سرکوب خشونت آمیز مخالفان و اختناق سیاسی تنها بخشی از ناراضی تراشیهای ساواک در سطح جامعه محسوب می شد. سبعیتها، دخالتهای ناروا و اقدامات آزاردهنده و تمام نشدنی ساواک در جوانب مختلف دیگر کشور هم سهمی کمی در گسترش مخالفتها و انتقادات از کل نظام سیاسی حاکم بر کشور نداشت. بنابراین:
نقش داخلی ساواک از اختناق و اعمال فشار محض بسیار فراتر می رود. در چننی جامعه ای که رژیم آن هر نوع آزادی بیان را ممنوع ساخته، ناگزیر خود باید دست کم صورت ظاهری از آزادی را حفظ کند و از طریق پلیس سری خود اطلاعاتی درباره احساسات مردم جمع آوری نماید. به این ترتیب ساواک عامل سانسور در ایران است ولی ضمناً خودش به چاپ کتاب ها و محلات دست می زند و حتی از وجود برخی مخالفان سابق برای تبلیغ و ترویج نوعی افکار مخالف و مغشوش و گیج کننده، استفاده می کند. ساواک ضمناً اداره حدود ششصد اتحادیه کارگری دولتی را به عهده دارد و مأموران ساواک در بهضی کارخانه ها برای خود اداره ای دارند. در اینجا نیز آنان صرفاً به سرکوبی اعتصابات را در طرفداری از رژیم بسیج کنند و به افزایش تولید وادار سازند. سوء ظن مردم ایران نسبت به ساواک آنچنان شدید است و اشکال فعالیت ساواک آنچنان متنوع است که تقریباً هر کس اعتراضی به دولت می کند، ممکن است خود در مظان اتهام مأمور ساواک بودن قرار گیرد. وبالعکس هم در ایران و خارج رژیم می کوشد که در میان مخالفین چنان حالتا خصومتی ایجاد کند که یک یک افراد سوء ظن داشته باشند که فدر دیگری برای ساواک کار می کند. این روش بسیار مؤثر و مزورانه ای برای خرد کردن روحیه مخالفان است.(42)
بدین ترتیب، فقط زمانی مخلفان سیاسی توانستند موجبات سقوط نهای حکومت را فراهم سازند که مجموعه گسترده ای از ناراضیان سیاسی به راه افتادند و تحرکات انقلاب را سرعت بخشیدند. با این حال، کتمان نمی توان کرد که در این میان رفتارهای خشونت آمیز و غیر انسانی ساواک با مخالفان سیاسی در صدر دلایلی قرار داشت که در نهایت سقوط رژیم پهلوی را رقم زدند. ضمن آنکه افکار عمومی بین المللی هم ساواک را بیش از هر چیز به خارط وحشت آفرینیها و سبعیتهای غیر انسانی اش درباره مخالفان سیاسی محکوم می کرد. به نوشته محققان: « واقعیت وحشیگریها و ستمکاریهای ساواک سالهاست که در جهان شهرت داشته و "ساواک" به کلمه ای به معنای تجاوز و شکنجه سیستماتیک توس یک دستگاه دولتی تبدیل شده است. به گفته دبیرکل "سازمان عفو بین المللی" در سال 1975: "پرونده هیچ کشوری در جهان در مورد نقض حقوق بشر به سیاهی پرونده دولت ایران نیست"«.(43)
کسانی که به صف مخالفان سیاسی حکمت می پیوستند دیگر هیچ گاه از دست ساواک رهایی نمی یافتند. حتی پس از دستگیری، شکنجه، بازجویی، پرونده سازی، محاکمه و زندان (که رد تمام این مراحل هم ساواک نقش بلامنازع ایفا می کرد)، باز هم آزارها پایان نداشت.(44) نه ساواک و نه نظام سیاسی حاکم بر کشور هیچگاه حاضر نشدند مخالفان سیاسی را به رسمیت بشناسد و آنان را در ردیف محاربین و مقدمین علیه امنتی کشور قرار می دادند. ضمن اینکه هیچگاه رقم واقعی زندانیان سیاسی آشکار نشد. با این حال، تردیدی وحد نداشت که این رقم بیش از مقداری است که مراجع مسئول و شخص شاه ادعاد می کردند. بدین ترتیب، ساواک و حکومت رهی بدون بازگشت در پیش گرفته بودند که فقط تحولی قهرآمیز می تونست بر تداوم آن پایان دهد.(45) مارک. جی. گازیوروسکی پزهشگر آمریکایی هم تصریح دارد که رفتار خشونت گرای ساواک هیچ گاه تعدیل نیافت و «کماکان ساواک به صورت یک سازمان بسیار ددمنش یاقی ماند. حتی این روش را هم توسعه داد و با شکنجه و کشتار پیوسته مخالفان شاه و ایجادیک جو آکنده از ترس و به کارگیری ارعاب در برابر مخالفان به پیش راند.»(46) گازیوروسکی تصریح می کند که به دنبال گسترش سبعیتها و روشهای خشن سرکوب مخالفان از سوی ساواک در واقع از همان سالهای نخست دهه 1340 مخالفان به تدریج بر این باور تأکید نمودند که اسنداد سیاسی موجود و آمیخته شدن آن با سیاستهای خشن ر راه هر گونه مصالحه ای را با رژیم سد کرده، چاره ای جز تداوم مبارزه و مخالفت تا از میان برداشتن نهایی آن باقی نمانده است. قیام 15 خرداد 1342 آغازی مهم برای شکل گیری این تفکر سیاسی در میان مخالفان حکومت بود.(47)
اما برخلاف تمام تصورات، رفتارهای خشن ساواک نتوانست پیامد خوشایندی برای رژیم پهلوی به بار آورد. هر چند در آغاز به نظر می رسید ساواک قادر شده مخالفان پرشمار حکومت را از سر راه بردارد، اما آن سرکوبگریها فقط در کوتاه مدت امیدواریهایی به دنبال آورد. سلطه سرکوبگرانه و خشن ساواک در روندی پایان ناپذیر لایه های مختلف جامع ایرانی را نشانه رفته بود و این خود نارضایتی عمومی را به طور روزافزونی گسترش می داد. در همان فاصله، مخالفان سیاسی هم به سوی انسجامی پیش بیین نشده به حرکت درآمدند. البته رهبریهای دوراندیشانه امام خمینی که مبارزه خلل ناپذیری را پایه گذاری کرد و در نهایت آشکار شد که روحانیون و علمای اسلامی در کانون مبارزه آشتی ناپذیر با حکومت قرار گرفته اند.(48)
ساواک و مجموعه حاکمیت، هیچ گاه نتوانست ریشه هیا بحران سیاسی را مورد توجه جدی قرار دهد.(49) بلکه، به جای توجه منطقی به ریشه های گسترش بحران سیاسی، بر طبل خشونت و سرکوبگری کوبید. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایرتن، لابلای خاطراتش به گوشه هایی از این رفتارهای غیر اصولی ساواک در سرکوب و از میان برداشتن مخالفان (که البته ناکارآمدی ا هم آشکار شده بود) چنین اشاره کرده است:

و بالاخره باید از ساواک نام برد که مطبوعات غرب در اواسط دهه 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارش های مربوط به عملیات این سازمان یکی از مشغولیات اصلی جمعیت ها و سازمان های طرفدار حقوق بشر در اروپا و آمریکا به شمار می رفت... نصیری مردی بی عاطفه و سنگدل بود و به هر کاری برای حفظ رژیم دست می زد، هر چند کارهای او سرانجام نتیجه معکوسی داشت. ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را بر عهده داشت به جای طرح نقشه هیا دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیت های ضد رژیم، به یک رشته اعمال خشونت آمیز و وحشایانه و ایجاد مزاحمت های بی مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود. بازداشت های جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار می آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم از سازمان های دولتی و دانشگاه ها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانه ها و احزاب سیاسی و سازمان های دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می رسید و ساواک دارای چنین امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن می زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کند.. آنچه برای من حیرت آور بود این بود که اگر ساواک نارضایی و مخالفت با رژیم را آنقدر وسیع می دانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص می داد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاست از این نارضایتی ها نمی افتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقه تحصیل کرده و دانشجویان داگاه ها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاه ها با همه پیش بینی ها و تدابیری که اعمال می شد نفرت و عدم رضایت کاملاً مشهود بود. من یکبار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتیم، پاسخ شاه این بود که « تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفت از خارج درصد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آن ها روبرو شد.»(50)

ویلیام سالیوان، آخرنی سفیر آمریکا در دوران محمد رضا پهلوی با اشاره به تأثیر روشهای خشن و غیرانسانی ساواک در سرکوب مخالفان و نیز دیگر مردم کشور گوشه هایی از عملکرد سوء ساواک را که منجر به تحکرات انقلابی مردم ایران شد، چنین شرح می دهد:

از اوائل دهه 1960 و به خصوص پس از قیام سال 1963 به رهبری آیت الله خمینی ساواک به تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده ای از آن به صورت یک پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد. روشهای خشونت آمیز در ساواک که ابتدا به وسیله اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال می شد، در ابعاد وسیع تری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشت های خودسرانه و شکنجه برای گرفتن اعتراف و زندان های طولانی و بدون حکم دادگاه از روشهای معمول و متداول ساواک به شمار می آمد.
ساواک هر گونه فعالیت سیاسی را با سوء ظن می نگریست. نه فقط کمونیست ها و افراطیون مذهبی، بلکه عناصر لیبرال و سوسیال دمکرات ها و بازماندگان جبهه ملی سابق هم از تعقی بو آزار ساواک در امان نبودند. سازمان های دانشجویی بیش از همه مورد سوء ظن ساواک بودند و ساواک منابع اطلاعاتی و عوامل نفوذی زیادی در میان دانشجویان داشت. هزاران عامل و منبع ر در دانشگاه ها پراکنده شده بود و علاوه بر گزارش فعالیت های گروه های مخالف، با شیوه تهمت و افترا بین خود آن ها اختلاف به راه می انداختند و از هماهنگی و اسنجام آنان جلوگیری می کردند.
در این دوره، به خصوص در اواحر دهه 1960 و اوائل دهه 1970 نوعی حکومت ترور و وحشت بر ایران حکمفرما بود. نه فقط گروههای شناخته شده مرفه و متجدد و هم ا تعقیب و آزار ساواک مصون نبودند. بعضی ها به طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده می شدند. شکتجه در زندان ها به صورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان زیر شکنجه کشته می شدند. ربودن و زندانی کردن مخالفان بدون مجوز قانونی و ازار و شکنجه آن ها در زندان های ساواک امری نیست که قابل انکار باشد و همه این ها در زمانی صورت می رگفت که شاه با اجرای برنامه های اصلاحی معروف به «انقلاب سفید» خود می خواست فقر و جهل و بی عدالتی را از کشور خود ریشه کن سازد و آن را به سوی دروازه های «تمدن بزرگ» هدایت کند...(51)

در طول دوران فعالیت ساواک صدها تن از مخالفان سیاسی حکومت به انحاء گوناگون به قتل رسیدند و در همین حال تعداد اعدام شدگان نیز رقم قابل توجهیه را تشکیل می داد. تعداد بسیاری از مبارزان مسلح رزیم در درگیریهای نظامی با ر جان خود را از دست دادند و دستگیر شدگان پرشمار دیگری پس از مخاکمات فرمایشی کوتاه به جوخه اعدام سپرده شدند. شمار کشته شدگان زیر شکنجه های مرگبار ساواک، و نیز کسانی که مفقود شده و هرگز اثری از انان به دست نیاتمد به صدها تن بالغ می شد. ضمن اینکه قتلهای مشکوک دیگری در آن روزگار اتفاق افتاد که از سوی مخالفان به ساواک نسبت داده شد. انعکاسی اخباری از این دست در گسترش نارضاییتهای عمومی از ساواک و مجموعه حاکمتی تأثیر بسزایی داشت. مرگ مشکوک کسانی نظیر جهان پهلوان غلامرضا تختی، جلال آل احمد، خلیل ملکی، دکتر علی شریعتی و سید مصطفی خمینی که در جامعه روشنفکری و سیاسی- مذهبی کشور جایگاه ممتازی داشتند، تنفر عمومی از ساواک را باز هم افزایش داد.(52) قتل برخی علما و روحانیون مبارز تحت شکنجه های مرگبار در زندان های ساواک با انعکاس گسترده ای که در سطح جهانی داشت، جامعه ایرانی را در مخالفت با حکومت جدی تر ساخت. آیت الله قاضی طباطبایی و ایت الله محمد رضا سعیدی از نامدارترین روحانیونی بودند که رد زیر شکنجه های غیر انسانی ساواک جان خود را از دست داده، شربت شهادت نوشیدند. به رغم این احوال ساواک هرگز درصدد برنیامد به جمع بندی معقولی از تحولات سیاسی کشور و گسترش ناامنیهای سیاسی که متضمن تجدید نظر در روشهای سرکوبگرانه آن سازمان بود، بپردازد و کماکان ب رهمان مشی ناکارآمد سرکوبگرانه و خشن ادامه داد.(53)
به خاظر همین سبعیتهای غیر انسانی ساواک بود که در جامعه آن روزگار واژه های ساواک و ساواکی حس تنفر شدیدی را در مخاطبان بر می انگیخت و منسوبان به ساواک در عداد منفورترین موجودات محسوب می شدند.(54) پرسنل ساواک که بر حسب موقعیت از قدرت، ثروت و حیطه عمل قابل توجهیه برخوردار بودند، در آزاررسانی به مردم کشور که گاه تا قتل و نابودی معترضان هم پیش می رفت، هیچ گونه قید و بندی نمی شناختند. سوء استفاده از مقام و موقعیت و وحشت افرینی و آزار مردم پدیده ای غیرمعمول نبود. در این مورد واقعه قتل فردی در خیابان تسوط مخافظان همسر پرویز ثابتی، مدیر کل اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) در مغازه ای در خیابان ولیعصر کنونی نمونه بارزی از اینگونه سوء استفاده های ساواکیان از قدرت بود:

... این حادثه که ابتدا از مسأله جزئی شروع شد ولی فاجعه ای دردناک به دنبال آورد، در مغازه کفش فروشی «شارل ژوردن» رخ داد.
در آن مغازه مردی داشت به همسرش برای انتخاب کفش کمک می کرد که زنی ورد شد و به فروشنده دستور داد فوراً آنچه را می خواهد برایش آماده کند. فروشنده هم فوراً اطاعت کرد و علی رغم اعتراض مشتری اول به اجرای دستور زن تازه وارد پرداخت. بعد از آنکه زن کفش مورد نیاز خود را خرید و آماده خروج از مغازه بود، مدعی شد کیفش به سرقت رفته و مردی را که به او اعتراض کرده بود متهم به دزدیدن کیف کرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و بینشان سخنان تندی رد و بدل شد. در این هنگام مأمور مخافظ زن که جلوی در مغازه ایستاده بود، خیلی خونسرد جلو آمد و با شلیک طپانچه مرد معترض را در جا کشت.
چون زن مزبور همسر یکی از مقامات بلند پایه ساواک بود،(55) برای بازداشت و محاکمه عامل این جنایت هیچ اقدامی صورت نگرفت. زیرا اصولاً نمی شد ساواک را که منبع اصلی بسط عدالت در کشور تلقی می شد! متهم به آدمکشی کرد.(56)

این حادثه البته انعکاس وسیعی در کشو.ر پیدا کرد و چهره هراسناک ساواک را آشکارتر ساخت. روشهای خشن و غیر انسانی ساواک به حدی گسترش یافته بود که حتی بزرگترین هم پیمانان حکومت پهلوی در اروپا و امریکا هم آشکارا از آن برائت می جستند و شاه و ساواکش را به خارط این سیاستهای وحشاینه، سرزنش می کردند.(57) اما مجموعه حکومت و ساواک بدون توجه به هشدارها و انتقاداتی از این نوع که کم هم نبود کماکان هدفی جز ارتقائ نظام استبدادی حاکم بر کشور نداشت، تا جایی که طی سالهای پایانی حکومت پهلوی مقام شاه فقط اندکی از خدا فاصله یافت و در مثلث «خدا، شاه، میهن» جای گرفت و گاه از این هم فراتر رفت:

... پس از آن که در مدارس به مرور تعلیمات اسلامی کمرنگ شد؛ و در عوض، تبلیغات گسترده ای در باب ضرورت وطن پرستی و عشق به شاه همه جا را فرا گرفت. عکس شاه در هر گوشه ای به چشم می خورد و بخصوص یکی از تصاویر، او را در حالتی نشان می داد که گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار نفقد است.
در این جریان « ساواک» نقش عمده ای به عهده داشت، و به عنوان گرداننده اصلی ماشین تیلیغاتی رژیم سعی می کرد شاه را به صورت یک موجود «فقو بشر» جلوه دهد. تا جایی که حتی در یکی از پوسترهای مربوط به شعار «خدا، شاه، میهن»، عمداً لغت «شاه» را بزرگتر و بالاتتر از «خدا» نوشته بودند.
مواجهه با چنین وضعیتی در ایران- که حالت تصنعی آن کاملاً مشهود بود- بیشتر از این جهت مرا ناراحت می کرد که می دیدم « ساواک» برای پیشبرد هدف تیلیغاتی خود محیطی آکنده از وحشت به وجود آورده تا هیچ کس از ترس جرأت نکند آزادانه راجع به مسائل جاری کشور سخنی بگوید.(58)

بدین ترتیب بود که وقتی تحرکات انقلابی مردم ایران بنیان نظام شاهنشاهی پخلوی را به لرزه در آورد، ساواک که طی سالها فعالیت غیر اصولی و دهشت آفرین هیچ گاه به ارزیابی مقرون به واقعیتی از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حاکم بر کشور دست نیافته بود؛ یکباره غالفگیر شد و از مهار بحرانی که می رفت آخرین سنگرهای نظم موجود را درهم بکوبد، عاجز ماند.(59)

سهم ساواک در انقلاب

در حالی که سرکوبگریهای ساواک تا نیمه دهه 1350 ش به شدت ادامه داشت واقعه ای رخ داد که شاه و ساواک را سخن نگران ساخت و آن انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا بود. کارتر از همان دوران تبلیغات و مبارزه انتخاباتی با رقیب جمهور یخواهش وعده داده بود در مقام ریاست جمهور ی آمریکا از نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف و از جمله ایران جلوگیری به عمل آورده بر سبعیتهای رژیمهای مستبد و خودکامه لگام خواهد زد. اینکه این شعار تبلیغاتی در حیطه عمل تا چه ادازه مقرون به حقیقت شد اهمیتی درجه دوم دارد. اما این تهدیدات کارتر در حالی که آشکار شده بود شاه ایران برای جلوگیری از انتخاب او به ریاست جمهوری تلاشهایی به انجام رسانیده است، به شدت شاه را نگران کرد. بر همین اساس تردیدی نبود که لازم است او رد تداوم برخی سیاستهای خشونت آمیزش که عمدتاً توسط ساواک اعمال می شد، تجدید نظرهایی به عمل آورد. همزمان با آن اعلام فضای باز سیاسی، طلیعه آغاز دوران جدید و در عین حال ویران کننده ای برای نظام شاهشاهی پهلوی بود. به ویژه اینکه، گفته می شد رژیم بر آن است در حیطه رفتارهای خشونت آمیز ساواک محدودیتهایی اعمال کند.(60) بگذریم از اینکه این وعده ها به طور جدی مورد توجه قرار نگرفت و اصولاً ساواک روش دیگری نمی شناخت تا جهت حفظ و تحکیم موقعیت به شدت متزلزل حکومت آن را جایگزین روشهای سرکوبگرانه پیشین سازد. در همان حال نه دولتمردان آمریکایی و نه حکومت ایران و ساواک برای در پیش گرفتن سیاستی جدید، هیچ گاه به جمه بندی واحدی دست نیافتند. ضمن اینکه در خود ساواک هم برای تجدید نظر در رفتارهای خشونت آمیز آن سازمان هماهنگی و اتفاق نظر وجود نداشت. به ویژه ارتشبد نعمت الله نصیری، رئیس وقت ساواک همچنان طرفدار تداوم سرکوبگری خشونت آمیز و سنگدلانه بود و تأسی به هر روش دیگکری را در برابر مخالفات پرشمار حکحومت که به سرعت به سوی سنگرهای حکومت در حال پیشروی بودند ناکارآمد و محکوم به شکست می دانست.(61) بدیتن ترتیب، تا زمانی که نصیری در رأس ساواک باقی بود در دامه خشونتها و دهشت افرینی های ساواک تعدیلی به وجود نیامد. نصیری تا خرداد 1357 که دیگر آشکار شده بود مخالفت عمومی با حاکمیت پهلوی سقوط نهایی آن را نشانه رفته است، همچنان رئیس ساواک بود.
تا هنگام اغاز تحریکات انقلابی مردم ایران تصور می رفت ساواک بر تمام مخالفتهای سیاسی- اجتماعی پایان داده و تا مدتی طولانی امکانی برای سر برآوردن مخالفان حکومت باقی نگذاشته است. محافل سیاسی خارجی و کشورهای هم پیمان شاه هم تصور دقیقی از موقعیت مخالفان سیاسی او نداشتند و این اعتقاد وجود داشت که ساواک چنانکه پیش از آن انجام داده بود، در آینده نیز نظام استبدادی حکومت را در برابر مخالفان تقویت کرده، تداوم خواهد بخشید. اما این حدس و گمانها فقط مدت کوتاهی پس از آغاز ناآرامیهای سیاسی بی پایگی اش به اثبات رشید(62) و سلسله حوادث خشونت آمیزی که از اواخر سال 1355 آغاز شد و در سال بعد ادامه یافت، نشان داد که ساواک و روشهای او در برابر مخالفان کارآمدی چندانی نخواهد داشت. این در حالی بود که به رغم ایجاد فضای به اصطلاح باز سیاسی و حمایت کارتر از روشهای ملایم تر برخورد با مخالفان، ساواک تعدیلی در روشهای خشونت آمیز ایجاد نکرده بود.(63)
دامنه نارضایتیها و مخالف خوانیها فراتر از آن بود که در تصور شاه، ساواک و حامیان خارجی آنها ( به ویژه سیا و امریکا) بکنجد. این بار فقط مخالفان شناخته شده و مشهور حکومت نبودند که قد برافراشتند؛ بلکه دامنه اعتراضات و انتقادات انقلابی در اقصی نقاط کشور اوج گرفته، کسانی را به صحنه کشانیده بود که پیش از آن علایق سیاسی خاصی از آنان ظهور و بروز نکرده بود. حیطه مخالفتها به بخشهای مهم و اثرگذار حتی در بدنه مجموعه حکومت و دوایر دولتی و حکومتی هم گسترش چشمگیر و انکاناپذیری یافته بود(64) و اشکار بود که روشهای پلیسی و خشن ساواک طی حدود 20 سال فعالیت فقط دامنه مخالفت خوانی و دشمنیها با نظام سیاسی حاکم بر کشور را گسترش داده است؛ به طوری که ترمیم آن جز با سقوط نهایی رزیم پهلوی امکان نداشت.
ساواک نه فقط قادر نشد به ارزیابی دقیق و منطقی تر از دلایل بروز انقلاب دست یابدف بلکه تلاشهای آن نیز که اساساً پیروی از همان شیوه های خشن پیشین بود نتوانست به عنوان حربه ای کارآمد برای مهار انقلاب به کار آید. تا مدتها ساواک می کوشید تحرکات انقلابی را توطئه ای از سوی شوروی و کمونیست ها ارزیابی کند و نتوانست دریابد که عمق بحران، بسیار فراتر از آن است که بتوان با اظهارات بی اساس از این نوع، بر آن فایق آمد.(65) به همین دلیل در سراسر دوران انقلاب ساواک برنامه ای انسجام یافته و کارآمد برای برخورد با انقلابیون نداشت و اقدامات رهبران آن نیز اثرات بسیار ناچیزی در جلوگیری از روند انقلاب بر جای نهاد.(66) حتی شاه که نظارت مستقیم بر فعالیتهای ساواک داشت، قادر نشد فعالیتهای ساواک را به گونه ای درخور هدایت کند.(67) تنها هنز شاه این بود که هراز چندگاه مسئولان ساواک را به باد انتقاد و فحش و ناسزا بگیرد که نتوانسته اند در شناسایی به موقع بحران انقلابی و مهار آن کمکی به او بکنند.(68)
به رغم برخی از پزوهشگران، ساواک به خاطر بهره گیری غیر اصولی از منطق زور و خشونت هیچ گاه به ارزیابی دقیقی از جامعه ایرانی نرسید و مجموعه اطلاعات غلطی که از سوی آن در اختیار شاه و مراجع مسئول نهاده می شد مشکلات پیش روی حکومت را مضاعف می ساخت.(69) بسیاری دیگر معتقد بودند که ساواک چنانکه باید شاه را از حقایق امور کشور آگاه نکرد و این روند اطلاع رسانی غلط که از همان نخستین سالهای فعالیت ساواک آغاز شده بود تا ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب تداوم یافت و نتیجه آن دور ماندند شاه از بطن جامعه و مردمی بود که بر آنان به ناروا حکومت می کرد.070) هم ساواک و هم شاه با آغاز تحرکات انقلابی غافلگیر شده و گیج و حیران ماندند، بدون اینکه برای برون رفت از بحران راهی بیابند.(71)
ساواک حتی در همان دوران گسترش بحران انقلابی هم هنوز متقاعد نشده بود که روحانیون و علمای مذهبی در رأس مخالفان جای دارند و رهبری جنبش بر عهده انان است و چنین تصور می شد که به ویژه پس از سرکوبهای دوران انقلاب سفید و قیام 15 خرداد 42 و سرکوبگریهای سالهای بعد، روحانیون دیگر پایگاهی در میان جامعه ایرانی ندارد.(72) به همین دلیل وقتی انقلاب به پیروزی نهایی رسید، سلطنت طلبان و برخی اعضای خانواده پهلوی ساواک را متهم می کردند که بخاطر ارزیابی نادرست از موقعیت روحانیون در کشور موجبات فروپاشی نهایی نظام شاهنشاهی و سللسه پهلوی را فراهم آورده است.(73)
برخی معتقدند که اعلام فضای باز سیاسی و تلاش حکومت برای کاهش خشونتهای ساواک موجبات عافل ماندن ساواک از تحولات پیش رو را فراهم آورد. چنان که، مسئولان ساواک احساس می کردند در تحولات جاری کشور در حاشیه قرار گرفته اند.(64) این عقیده تا جدای هم درست است، زیرا ساواک طی حدود بیست سال فعالیت هیچ گاه به طور جدی درصدد برنیامده بود جهت کنترل مخالفان حکومت از روشهای منطقی تری پیروی کند. هنگامی که در فضای باز سیاسی، گستره مخالفتها فزونی یافت، دیگر کنترل اوضاع از اختیار ساواک خارج شده بود.(75)
ناتانی ساواک در مهار انقلاب به حدی آشکار بود که حتی انقلابیون و مخالفان سیاسی حکومت هم از آن بی برنامگی و ناتوانی حیرت می کردند و برایشان نباور کردنی نبود که ساواک با آن همه تجهیزات و امکانات و تلیحات» در مقابله به مخالفان دچار مشکلاتی عدیده باشد.(76) ساواک چنان که خود شاه هم بی میل نبود ترجیح می داد با دادن آدرسهای غلط منشأ بحران را به خارج از مرزهای ایران پیوند دهد و این تصور واهی را تبلیغ می کرد. که گویی مخالفان از سوی قدرتها و کشورهای خارجی تغذیه می شوند. حماقت و ناتوانی ساواک در ارزیابی درست و مقابله منطقی با بحران انقلابی در حد و حصری نمی شناخت.(77) رقابت ساواک با دیگر نیورهای نظامی و امنیتی انقلاب از دیگر عوامل ناکارآمد آن در جلوگیری از گسترش بحران بود. ضمن اینکه درباره شیوه های برخورد با مخالفان هم، پیوسته میان رهبران ساواک با فرماندهان ارتش، شهربانی و غیره اختلاف نظر وجود داشت.(78)
در چنین شرایطی بود که بالاخص تا هنگام حضور نصیری در رأس ساواک (در خرداد 1357) جز کاربرد خشونت و دهشت افرینی راه دیگری جهت مهار انقلاب جستجو نشد. ساواک علاوه بر سرکوب تظاهرات و اعتراضات مردمی به ویژه رهبران و اعضای مهم گروه های سیاسی- مذهبی مخالف را تهدید به قتل، زندان و غیره می کرد تا بلکه با ایجاد هراس در جامعه اوضاع بحران پیش امده را کنترل کند.(78) این روند تهدید آمیز که البته کمتر کارآمدی داشت تا واپسین ماههای عمر رزیم پهلوی کماکان ادامه یافت؛ در آبان 1357 خبرگزارها گزارش دادند که طی همان زمان حدود 300 تن از فعالان سیاسی از سوی ساواک تهدید به مرگ یا بازداشت و زندان شده اند.(79) سایر مردم هم از تهدیداتی مشابه در امان نماندند. تماسهای تلفنی ناشناس بسیاری با مردم برقرار می شد که تهدید آمیز بود و آنان را نسبت به تداوم مخالفت با حکومت پهلوی هشدار می داد. این تهدیدات عمدتاً از سوی ساواک صورت می گرفت. اما نتایج حاصله از اینگونه اقدامات بسیار ناچیز بود.(80)
در حالی که اقدامات سبعانه ساواک کمک چندانی به مهار بحران نمی کرد، مخالفان پرشمار حکومت از هر فرصتی جهت افشای ساواک به عنوان سازمانی مخوف و رعب انگیز که به هیچ قاعده انسانی گردن نمی نهد، بهره می بردند. علاوه بر ایرانیان، محافل سیاسی جهانی، گروه های مختلف حقوق بشر و برخی رادیوها و رسانمه های گروهی جهانی هم در افشای سبعتهای ساواک نقش قابل اعتنایی ایفا می کردند.(81) اما ساواک همچنان ترجیح می داد راه خود را برود. بر اساس گزارشان موجود ساواک در بسیاری از آتش سوزیها و تخریب اماکن و دوایر دولتی و غیره دست داشت و موارد متعددی بروز کرد که نشان می داد انقلاب سخت به رفتارها و اقدامات ساواک مظنون بودند و آن را عاملی برای خارج شدن هرچه ببشتر اوضاع از دست حکومت ارزیابی می کردند.(82) همچنین گزارشاتی وجود داشت که حاکی از دست داشتن ساواک در آتش زدن منازل و محل کار مردم بود تا مسیر تحولات انقلابی کشور را منحرف سازد (83) و با ایجاد وحشت و رعب- رعب آفرینی مردم را از ادامه مخالفت با حکومت باز دارد.(84)
ساواک که تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی کماکان بر ضرورت سرکوب قهرآمیز انقلابیون پای می فشرد از هر راهی جهت به کرسی نشاندن این هدف بهره می برد.ئحتی جهت متقاعدا کردن شاه به انتصاب نخست وزیری سرکوبگر در مناطق بسیاری از تهران آتش سوزیهای تصنعی به راه انداخت و گویا ارتشبد ازهاری در پی چنین اقداماتی به نخست وزیری منصوب شد.(85) اخبار و شایعات مربوط به دست داشتن ساواک در آتش سوزیها و تخریبهای دوران انقلاب خشم مردم انقلابی از حکومت ساواک را گسترش می داد و آنان را در مقابله با حکومت مصمم می ساخت. از مهم ترین حوادثی که در آن روزگار به ساواک نسبت داده اند ونقطه عطفی در گسترش مخالفتها با حکومت شد. آتش سوزی سینما رکس آبادان در واپسین روزهای مرداد ماه 1357 بود که در جریان آن بیبش از 400 تن جان خود را از دست دادند.(86)
نفرت عمومی از ساواک در دوران انقلاب به نهایت رسید. از شعارهایی که در دوران انقلاب درباره ساواک ساخته شده بود، می توان به عمق خشم و کین انقلابیون از ساواک پی برد.(87) مخالفن در سراسر دوران انقلاب از هیچ تلاشی برای افشا و معرفی اعمال غیر انسانی ساواک فروگذار نمی کردند و اعتراضات و انتقادات از ساواک در سراسر کشور و نیز جهان خارج «به جد» تداوم یافت.(88) اما ساواک به تمام این اعتراضات و افشاگریها بی توجه بود و از نخستین ماههای شکل گیری تحرکات انقلابی رفتار خشونت آمیز و سرکوبگرانه اش را با مخالفان تداوم داد. علاوه ب ردرگیریهای مستقیم با مخالفان که در بسیاری موارد با تقل و خونریزی همراه بود، ساواک گروه های پرشماری را دستگیر و روانه زندان می کرد که غالباً با شکنجه های غیر انسانی هم توأم بود.
در دوران انقلاب بسیاری از روحانیون به نقاط دور افتاده و بد آب و هوای کشور تبعید شدند.(89) به رغم اینکه ساواک ادعا می کرد گروههای چپ و کمونیست ها میدان دار تحرکات انقلابی هستند، اما در آن میان روحانیون و اسلام گرایان بیشترین درگیریها را با ساواک داشتند و به تبع آن بیش از سایر گروههای سیاسی مخالف هم دچار مشکل آفرینهای ساواک شدند.(90) ساواک که تصور می کرد طی سالهای تبعید امام خمینی توانسته است نام و یاد ایشان را از اذهان عمومی بزداید، پس از آنکه آشکار شد تمام آن تلاشها بی حاصل بوده، در سرکوب طرفداران جدی ایشان در دوران انقلاب شده عمل بسیاری ابه کار برد و تمام مراکز و محافلی که روحانیون مخالف حضور داشتند بیش از پیش تحت مراقبت و کنترل ساواک قرار گرفت.(91) طی دوران انقلاب صدها تن از روحانیون مخالف در شهرهای مختلف کشور دستگیر، محاکمه، زندانی و یا تبعید شدند.(92) با این حال، سیار گروههای سیاسی مخالف هم هیچ گاه از آزاررسانیها و مشکل آفرینینیهای ساواک رهایی نیافتند.(93) از جمله مهم ترین اقدامات ساواک در دوران انقلاب جهت سرکوب خشن مخالفان تشکیل گروه های مختلف چماق دار و نیز کمیته های اقدام و یا انتقام بود که علی الظاهر از طرفداران قانون اساسی بودند، اما تحت هدایت مستقیم ساواک عمل می کردند. کمیته های اقدام و انتقام که با مشارکت حزب رستاخیز و ساواک فعالیت می کردند، مدتها در گوشه و کنار کشور به برخی اقدامات رعب انگیز روی اوردند، اما اقداماتی از این نوع هم هرگز نتوانست بر اراده استوار انقلابیون خللی وارد سازد. (94)
از جمله اقداماتی که جهت کاستن از بازتاب منفی فعالیتهای ساواک نزد افکار صورت گرفت، عزل نصیری و انتصاب سپبهد ناصر مقدم به ریاست ساواک (در خرداد 1357) بود. چنین شایع کردند که به زودی خشونتها و رعب آفرینیهای ساواک کاهش خواهد یافت و از روشهای معقول تر و مسالمت آمیزی در برابر مخالفان بهره گرفته خواهد شد. اما این جابجایی هم تغییر جندانی به بار نیارود. در شرایطی که مخالفت عمومی با حکومت به طور روزافزونی گسترش می یابد، ساواک هم که ب رخلاف ادعایش جز خشونت و سرکوبگری مستقیم نظامی ابزار دیگری را نمی شناخت؛ چاره ای جز تداوم راه در پیش گرفته نداشت.(95) ضمن آنکه مقدم، رئیس جدید ساواک هم همزمان با سرکوبگری ساواک تلاش کرد با برخی اقدامات سیاسی و ملاقات با رهبران مخالفان میانه رو، سفارت امریکا و غیره گامی هر چند ناموفق در مهار انقلاب بردارد.
عزل نصیری از ریاست ساواک مقدمه ای شد تا مسئولات حکومت به تدریج اقداماتی ایذایی و فریبکارانه برای به اصطلاح تصفیه ساواک از افراد بدنام انجام دهند و کسانی را که موجبات اقدامات خشونت آمیز را فراهم آورده اند دستگیر و محاکمه و مجازات کنند.(96) به ویژه، به دنبال آتش سوزی سینما رکس ابادان که موجب شد خشم و نفرت عمومی بیش از پیش متوجه ساواک شود، جعفر شریف امامی نخست وزیر جدید (که در 5 شهریور 1357 جانشین دکتر جمشید آموزگار شده بود)، وعده داد ساواک را از عناصر فاسد و بدنام تصیفه خواهد کرد.(97) این اقدامات تبلیغاتی که در راستای اهداف اشتی جویانه شریف امامی با مخالفان صورت می گرفت بر آن بود تا بقلولاند که از آن پس خشونتها پایان خواهد یافت و ساواک از سرکوبگریها دست برخواهد داشت.(98) اما مخالفان که در سقوط رژیم پهلوی تردید نداشتند و شاهد کشتارهای وسیعی بودند که در دوران نخست وزیری شریف امامی ادامه داشت، هیچ گاه این ترفند او را جدی نگرفتند. به ویژه اینکه کشتار معروف روز جمعه 17 شهریور 1357 هم فقط دوازده روز پس از آغاز نخست وزیری شریف امامی صورت گرفته بود.
شریف امامی به رغم همه ادعاهایش، هیچ گاه به طور عملی از دهشت افرینیهای ساواک ممانعتی به عمل نیاورد.(99) وعده های حکومت در تصفیه ساواک و ممانعت از تداوم خشونتهای آن تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی تمامی نداشت. بدون اینکه هیچگاه در حیطه عمل به اثبات برسد.(100) در آذر 1357 گفته شد که حدود 34 تن از مقامات ارشد ساواک از کار بر کنار شده اند.(101) اما این اقدام حکومت هم که جهت مهار مخالفتها صورت گرفته بود در روند تحولات تغییری ایجاد نکرد. به زودی، نصیری که به دنبال عرل شدت از ریاست ساواک به سفارت ایران در پاکستان منصوب شده بود، به کشور فرا خوانده شد تا محاکمه و مجازات شود؛ بلکه اندکی خشم و نفرت مردم از ساواک و حکومت فرو نشیند.(102) اما این اقدامات تبلیغاتی بیش از هر چیز بر تضعیف روحیه کارکنان و پرسنل ریز و درشت ساواک اثر نهاد که تصور می کردند آینده و سرنوشتی مبهم در انتظارشان است و بدین ترتیب، موجب شد ساواک از همان میزان اندک کارآمدیهای پیش هم فاصله بگیرد.0103)
ساواک در گزارشات خود از شهرهای مختلف نسبت به تضعیف روحیه ساواکی ها و اثرات سوء آن در برخورد با انقلابیون هشدار می داد و خواستار یافتن راه حلی مناسب برای غلبه بر این پدیده نوظهور شده بود.(104) همزمان با این رخدادها مصاحبه دیر هنگاه شاه که طی آن اظهار کرد صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است و وعده داد کاستیهای پیشین را جبران کند،(105) باز هم روحیه ساواکی ها را تضعیف کرد.(106)
علاوه بر این، حملات گسترده انقلابیون و مردم مخالف به ساواکی ها و پایگاهها و مقرهای آنان در تهران و سایر شهرهای کشور نشان می داد خشم و کین آنان از سفاکیان ساواک طی 22 سال فعالیت که رد تمام دوران انقلاب هم تداوم یافته بود، کاستی نیافته است. گزارشات موجود حاکی از حملات گسترده انقلابیون به مراکز ساواک و ساواکی های سرشناس در شهرهای مختلف به ویژه طی ماههای پایانی عمر رژیم (دی- بهمن 1357) است.(107) در این میان ساواک هم بیکار ننشست و حملات گسترده آن بر انقلابیون که با قتل بسیاری از تظاهرکنندگان همراه بود، تا پایان قطعی دوران سلطنت پهلوی تداوم یافت.(108) حتی برکناری افرادی نظیر پرویز ثابتی (مدیر اداره کل سوم ساواک) هم نتوانست تأثیر مثبتی به وجود آورد.(109)
اقدامات ساواک سبب شده بود بسیاری از مردم و خصوصا، برخی گروههای میانه رو سیاسی که علاقمند بودند فقط تغییراتی در روش نظام استبدادی حکومت پهلوی داده شده، اندک آزادیهای سیاسی و قانونی به آنها اعطا گردد، به تدریج سرنگونی رژیم پهلوی را پیش روی برنامه های آتی خود قرار دهند. از جمله عوامل این گونه تغییر رویه ها، اقدام ساواک در حمله به رهبران برخی گروه های میانه سیاسی (جبهه ملی و نهضت ازادی) و بمب گذاری در منایل یا محل کار و فعالیت آنها بود که به ویژه از اوایل سال 1357 آغاز شده و تا مدتها ادامه داشت.(110)
هر گاه تعدیلی در سبعیتها و روشهای خشن ساواک پدید می آمد بسیاری از مخالفان میانه رو و ناراضیانی که بعدها به صف انقلابیون پیوستند، در تصمیم خود تجدید نظر می کردند.(111) البته فقط خشونتهای ساواک نبود که عمر رژیم را کوتاه ساخت، بلکه حافظ تاریخی مردم، به ویژه فعالان سیاسی هوشیارتر از ان بودند که رعب آفرینیها و سرکوبگریهاف شکمنجه ها و قتلهای ساواک طی سالهای گذشته را به زوید به دست فراموشی بسپارند و به عبارت دیگر، آغاز تحکرات انقلابی واکنشی منطقی و قابل پیش بینی به تمایم رفتارهای خلاف قاعده و غیر انسانی ساواک و مجموعه حکومت بالاخص پس از کودتای 28 مرداد 1332 بدان سو بود که خشونتها باز هم پایان ناپذیر دوران انقلاب واکنشهای موجود را مضاعف ساخت.(112) اما ساواک به جای آنکه تلاش کند آن سابقه ذهنی را از اذهان عمومی پاک کند، با تداوم اقدامات هراسناکش در دوران انقلاب مخالفان را در هدفی که دنبال می کردند، مصمم تر ساخت.(113) بی دلیل نبود که یکی از فعالان سیاسی مخالف در همان روزگار تصرح کرده بود انقلاب اسلامی دو رهبر کاملاً مخالف با یکدیگر دارد که اولین آن امام خمینی و دیگر شخص شاه و ساواک است که با اعمال ددمنشانه موجبات گسترش روزافزون نارضایتیهای عمومی را فراهم آورده اند.(114)
بدین ترتیب شاه که دست ساواک را در سرکوب وحشیانه مخالفان حکومت باز گذاشته بود؛ نقش کمی در سقوط نهایی اش نداشت.(115) شاه با بهره گیری از دستگاه سرکوبگر داخلی و حمایت و پشتیانی کشورهای خارجی صراحتاً در مقابل آرمان های سیاسی- اجتماعی یک ملت موضع گرفته ... مبارزه طلبیده بود. اما نمی دانست و یا نمی خواست بپذیرد که نظام استبدادی و خودکامانه او که ملتی را در برابر داشت نمی تواند برای زمان طولانی تداوم یابد. پس از همان اغاز، بدون توجه به عواقب سویی که در انظتار حکومتش بود، ساواک را در سرکوبگریهایش هدایت کرده بود و هرگز نمی توانست خود را مبرا و جدای از اقدامات ساواک بداند. حتی وفاداران به حکومت و شخص شاه هم نتوانسته اند اعمال ساواک را خلاف رأی و خواسته شاه ارزیابی کنند.
شاه هیچ گاه بی خبر از اعمالی که ساواک انجام می داد، نبود.(116) شاه که به ویژه به حمایتهای عدیده امریکائیان مستحضر بود در عرصه داخلی هر آنچه خواست برای تحکیم نظام استبدادی حکومتش انجام داد و در این میان ساواک را چنان بر عرصه سیاسی، اجتماعی و حتی فردی و زندگی خصوصی اتباعش حاکم کرد که دیگر حد و حصری نمی شناخت.(117) شاه هیچ گاه طی سالهای حکومتش درصدد برنیامده بود تا به ناله ملت از اجحاف تمام ناشدنی ای که از سوی ساواک و سایر مراجع حکومتی و دولتی صورت می گیرد توجهی نشان داده، تغییر در وضع موجود بدهد. بنابراین، او جز خشم و نفرتی که در دلها کاشته بود، کارنامه دیگری به جای نگذاشت.(118) هیچ وقت درصد برنیامد فسادی را که در دستگاه سرکویش (ساواک) بروز کرده و به طور روزافزونی گسترش می یافت از میان بردارد و بر اقدامات خلاف رویه مسئولان و اعضای ساواک لگان بزند.(119) او حتی حاضر نشد به اعتراضات وسیعی که رد عرصه جهانی برخشونتهای ساواک باللخص از نقض صریح حقوق بشر (شکنجه- قتل- اعدام زندان و ...) صورت می رگفت، توجهی نشان دهد.(120)
وقتی تحرکات انقلابی مردم ایران وارد مرحله جدی ای شد، شاه هنوز روش قدیم سرکوب خشونت آمیز را تنها راه حل فایق آمدن بر مخالفان پرشمارش جستجو می کرد. به تبع این نگرش غیر منطقی شاه بود که دستگاه سرکوب ساواک هم در تمام دوران انقلاب به تنها حربه شناخته شده اش (خشونت و دهشت آفرینی) متوسل شد تا بلکه مخالفتها را از پیش رو بردارد. درگیریهای خشن و سرکوبگرانه ساواک در دوران انقلاب فصلی غم انگیز از تمام دوران فعالیت این سازمان را تشکیل می دهد.(121) ساواک از معدود حامیان شاه بود که تا واپسین روزهای عمر رزیم پهلوی وفاداری عمقی نسبت به او نشان داد.(122) خشونت ساواک به حدی بود که حتی مجروحان دوران انقلاب هم که در بیمارستانها بستری بودند از شر مأمورات آن خلاصی نداشتند. گفته شده است که ساواک در مواردی متعدد موجبات مرگ و قتل مجروحان را نیز فراهم می کرد و پزشکان و پرستاران را از درمان زخمیها منع می نمود.(123)
به تبع چنین سیاستهایی بود که وقتی رزیم به برخی اقدامات نمایشی و ایذایی نظیر فراخوانی و دستگیری نصیری رئیس سابق ساواک دست زد، مردم انقلابی اعتنایی بدان نکردند و ناآرامیهای انقلابی بیش از پیش گسترش یافت.(124) ضمن اینکه، انتقادات تصنعی و نمایشی برخی مراجع حکومتی ظیر مجلسین شورای ملی و سنا از عملکرد سوء ساواک نیز بسیار دیر صورت گرفت. (125) مبارزات چنانکه عزم ملی و خواسته رهبری انقلاب بود همچنان بی محابا و به رغم فشارهای سنگین ساواک و سایر دستگاه های سرکوب کننده با قدرت تمام پیش می رفت. (126) گسترش مخالفتها و نارضایتیهای عمومی (چنانچه حتی وفادارترین افراد و رجال به حکومت هم اذعان داشته اند) بسیار فراتر از آن بود که حکومت بتواند آب رفته را بار دیگر به جوی بازگرداند.(127)
آخرنی اقدام بی حاصلی که جهت مهار انقلاب صورت گرفت، طرح انحلال ساواک بود که شاپور بختیار آخرنی نخست وزیر شاه مطرح کرد. طرح انحلال ساواک از مهم ترین برنامه های اعلام شده دولت بختیار به مجلس شورای ملی بود. او تصور می کرد با انحلال ساواک که مردم خشن و نفرت زایدالوصفی از عملکرد آن داشتند، خواهند توانست بر مخالفتها پایان داده نظام شاهنشاهی پهلوی را حفظ کند.(128) لایحه قانونی انحلال ساواک در واپسین روزهای عمر رزیم پهلوی از سوی مجلسین شورای ملی و سنا به تصویب نهایی رسید. (129) اما این اقدام بختیار هم که البته خیلی دیر صورت گرفته بود، مورد توجه انقلابیون واقع نشد و با استهزاء و ریشخند مواجه گردید. (130) در مقابل ساواک را که آخرین سنگر دفاع از حکومت رو به زوال پهلوی بود بیش از پیش تضعیف کرده، روحیه ساواکی ها را درهم شکست. چرا که آشکار شده بود اینده مبهم و غم انگیزی در انتظار است.(131)
وضعیت ساواک چنان خیم بود که حتی توصیه ها و دستور العملهای ریاست ساواک جهت تقویت روحیه از دست رفته ساواکی ها تأثیری نداشت.(132) نمیدی اعضای ساواک از آینده ای که اکنون دیگر مشخص بود به چه سمت و سویی در حرکت است، آنها را چنان هراسان کرده بود که برخی از آنان با انتشار نامه های مخفیانه کوشیدند تا ضمن ابراز برائت از عملکرد ننگین ساواک، و معرفی چهره های اصلی و گرداننده سرکوب، مفری برای خود جستجو کنند.(133)
راز ناکارآمدی اقدامات نمایشی ایذایی حکومت در مهار انقلاب در نقش رهبری بلامنازع و اشتی ناپذیر انقلاب حضرت امام خمینی نهفته بود. ایشان که تشخیص داده بودند، آگاهانه با موانعی که رزیم بر سر راه حرکت انقلابی مردم کشور قرار داده بود، برخورد کردند. چنانکه وقتی حکومت جه کاستن از مخالفتها نصیری را از سفارت فراخواند تا با ترتیب دادن محاکمه او و شاید مجازاتش از فشار مخافان بکاهد، تصریح کرد که « این دستگیری ها [و از جمله دستگیری نصیری] برای تبرئه شاه از یک عمر خیانت است ملت آگاه ایران دیگر فریب این خیمه شب بازیها را نمی خورد.»(134)
ایشان در جمع گروهی از مردم ایران در پاریس در 24 دی 1357 طرح حکومت برای دستگیری و محاکمه نصیری را توطئه ای بیش ندانست که صرفاً جهت فریب مردم اجرا کرده است. با این حال اضافه کردند که حتی اگر رزیم چنین قصدی را هم داشته باشد دیگر بسیار دیر است.(135)
وقتی شاه برای جلوگیری از بحران، در آبان ماه 57 اظهار داشت صدای انقلاب مردم ایران را شنیده و قول می دهد آب رفته را به جوی بازگرداند، امام خمینی بار دیگر در 16 آبان 1357 طب بیاناتی این اظهارات شاه را بی اساس و مردود دانستند و تصریح کردند که اشتباهات شاه بیشتر از آن است که با چنین توبه ای نادیده گرفته شود و مردم ایران را به تداوم هرچه گسترده تر مخالفتها علیه حکومت فراخواندند.(136)
ایشان پیش از آن و در 15 آبان 1357 هم طب مصاحبه ای با مجله عرب زبان المستقبل اختناق و سرکوبگری ساواک را از دلایل اصلی گسترش ناآرامیهای انقلابی مردم ایران دانسته و تصریح کردند که آنچه روی داده، نتیجه مستقیم اعمال روشهای استبدادی حکومت و سرکوبگیری غیر انسانی شاه و ساواک اوست.(137) امام خمینی طی سخنرانیها و بیانات روزهای 20 و 28 مهر 1357 خود هم دهشت آفرینیها و سرکوبگریهای ساواک را زا دلایل عمده قیام ملت برضد حکومت برشمرده بودند.(138) به همین جحهت، هنگامی که بختیار با طرح انحلال ساواک کوشید تا روزنه ای تازه برای نحات شاه از سقوط حتمی بیابد، امام خمینی این اقدام را فریبی بیش ندانست تا با تدسی به آن «دقتر را به شاه جانی برگردانند تا در خدمت اجانب هستی کشور را به غارت دهند.»(139)
بدین ترتیب با هشدارهای داهیانه و به موقع ایشان که در تمام دوران مبارزه با حکومت آشکار نشان داده بود نقش رهبری بلامنارعش را به کمال رسانیده است؛ واپسین تلاشهای ایذایی و فریبکارانه حاکمیت رو به زوال هم، ره به جایی نبرد. مدتها پیش از آن رزیم پهلوی به سان بیماری در حال احتضار محکوم به زوال و نابودی شده بود.

سخن پایانی

کودتای 28 مرداد 32 عمر نظام نیم بند دموکراتیک و مشروطه حکومت را که با عزل رضا شاه از سلطنت در عرصه سیاسی- اجتماعی کشور جانی دوباره یافته بود، به شمار انداخت. از آن پس، روند تحولات سیاسی کشور یکسره در راستای تحکیم هر چه بیشتر نظام استبدادی تغییر جهت داد. بدین ترتیب آشکار شده بود که حکومت بدون عنایت به خواسته های مردم مشی ناصوابی را پیشه خود ساخته است که جهت تداوم آنها بر ابزاری جز سرکوب، خشونت و دهشت آفرینی و از میان برداشتن قهرآمیز مخالفان پرشمارش تکیه نخواهد کرد.
وقتی حکومت و حامیان آمریکایی او بر آن شدند سازمان جدیدی را که به زودی سازمان اطلاعات و امنیت کشور و به اختصار ساواک نام گرفت جایگزین سازمان پلیسی- امنیتی پیشین سازند، از دامنه نگرانی حکومت نسبت به مشکل سازیهای احتمالی مخالفان به میزان قابل توجهی کاسته شده بود. ساواک تا جایی که به مسائل داخلی کشور مربوط می شد موظف بود مشی موجود در سرکوب و از میان برداشتن مخالفان حکومت را در مقیاس گسترده تر و کارآمدتر دنبال کند.
پیشاپیش آشکار بود که نظم سیاسی موجود با توجه به روشهای خشن و غیر انسانی که پیش خود ساخته است،؛ نخواهد توانست مدتی طولانی به تداوم حیاتش امیدوار باشد. اما شاه بدون توجه به عواقب سوئی که اعمال و رویه های ناصوابش به دنبال داشت را در چنان مواقعیتی قرار داد که محیط مساعدی برای حکمرانی بدون دغدغه ب رمردم فراعم آورد. ضمن اینکه حامیان خارجی او، به ویژه آمریکاییان، آشکار و نهان، سیاست مذکور را تشویق می کردند. بدین ترتیب، از همان آغاز، رعب و دهشتی پایان ناپذیر در جامعه ایرانی آفرید و طی 22 سال به همان روشها تداوم بخشید. غالف از آنکه، این خشونتها و سرکوبگری های قهرآمیز نه تنها تداوم نظام سیاسی موجود در تضمین نخواهد کرد بلکه خود موجبی مهم برای سقوط زودتر از موعد حکومت خواهد شد.
صدای مردم و به ویژه، مخالفان سیاسی- مذهبی رژیم پهلوی هیچگاه به خاموشی نگرایید و همزمان با سرکوبهای مردان و زنان مبارز پرشماری در برابر اجحافات و ستکاریهای حکومت قد برافراشته از پای نایستادند. این خود نشانه آشکاری بود که تأیید می کرد سرکوب و روشهای ناصواب فعالیت و آن رد شئون مختلف کشور که نارضایتی و مخالفت عمومی را به طور روز افزونی گسترش می داد.م خود به عاملی بس مهم و اثر گذار در گرایش نهایی مردم ایران به سوی تحرکات انقلابی مبدل خواهد شد. بی جهت نبود که در تمام دوران انقلاب در نوک حمله مخالفان و انقلابیون جای داشت و در همان حال تقریباً همه متفق القول بودند که در سقوط نهایی رزیم پهلوی نقشی کلیدی و انکارناپذیر بر عهده داشته است.
مولد خشونت بود و البته پیشاپیش محکوم به شکست و زوال

پی نوشت ها :

1. گازیوروسکی، مارک،. ج؛ سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، چاپ اول، تهران، رسا، 1371، ص 199.
2. همان، ص 263.
3. همان، ص 437 و صص 355-357.
4. زونیس، ماروین؛ شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1370، صص 481-482.
5- کیا، ب؛ ارتش تاریکی، چاپ اول، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1376، صص 85-86.
6. هویدا، فریدون؛ سقوط شاه، ترجمه: ح. مهران، تهران، مؤسسه اطلعات، 1365، صص 85-87.
7. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ اول، تهران، علم، 1372، ص316. [خاطرات آنتونی پارسونز].
8. برای نموه بنگیرید به: صمیمی، مینو؛ پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ دوم، مرسسه اطلاعات، 1368، صص 181-185.
9. همان، صص 142-143.
10. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 93.
11. صمیمی، مینو؛ پیشین، صص 154-156.
12. همان، صص 199-200.
13. نجات حسینی، محسن؛ بر فراز خلیج [فارس]، چاپ اول، تهران،؛ نشر نی، 1379، صص 62-63. و نیز بنگرید به: موسوی، بحنوردی، سید کاظم؛ مسی به رنگ شفق: خاطرات سید کاظم موسوی بجنوردی، به کوشش علی اکبر رنجبر کرمانی، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1381، ص 470.
14. دولتشاه فیروز، میهن؛ شاهزاده مظفرالدین میرزا فیروز بر پایه یادداشتهای خود او، پاریس، بی نا، 1990 م، ص 470.
15. همان، صص 470-471.
16. حسنین هیکل، محمد؛ ایرانی؛ روایتی که ناگفه ماند، ترجمه حمید امدی، چاپ چهارم، تهران، الهام، 1366، ص 220.
17. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ خاطرات دو سفیر، ص 448.
18. ساواک عامل وحشت، چاپ اول، تهران، جهان کتاب، 1379، صص 127-131- و صص 138-139- و صص 151-157.
19. به نقل از: همان، صص 162-164.
20. سالیوان، پارسونز؛ و، پارسونز، آنتونی، پیشین، ص 272.
21. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 216.
22. همان، صص 150-159.
23- استمپل، جان. دی؛ درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهره شجاعی، چاپ اول، تهران، رسا، 1377، ص 48؛ و، ایرنبرگر، هاروالد؛ درباره ساواک، بی جا، جمعیت آزادی، 1978 م، صص 66-65.
24. یوسفی اشکوری، حسن؛ در تکاپوی آزادی، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگی بازرگان، ص 379.
25. زونیس، ماروین؛ پیشین، صص 116-117.
26. برای کسب اطلاعات بیشت در این باره بنگرید به: خسروی، فریبرز؛ (به کوشش)، سانسور در آینه (نظرات ممیزان کتاب در دوره پهلوی دوم)، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1381 [تمام کتاب].
27. میلانی، عباس؛ معماری هویدا؛ صص 340-342.
28. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 93.
29. میلانی، عباس؛ پیشین، صص 340-342.
30. هویدا، فریدون؛ پیشین، صص 93-94.
31. گراهام، رابرت؛ ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا؛ تهران، انتشارات کتاب سحاب، 1358، ص 178.
32. همان، صص 178-179.
33. همان، ص 179.
34. امیر علایی، شمس الدین؛ صعود محمد رضا شاه به قدرت یا شکوفایی دیکتاتوری، تهران، دهخدا، 1361، صص 340-341.
35. همان، ص 341.
36. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 204.
37. ساواک عامل وحشت، صص 183-186.
38. گازیوروسکی، مارک. ج؛ پیشین، صص 326-333.
39. فرمانفرمائیان، ستاره؛ دختری از ایران؛ ترجمه ابوالفضل طباطبایی، چاپ اول، تهران، انتشارات کارنگ، 1377، ص 344.
40. فاروقی، احمد؛ لوروریه، ژان؛ ایران بر ضد شاه، ترجمکه مهدی نراقی، چاپ اول، تهران، امیر کبیر، 1358، صص 141-173.
41. هالیدی، فرد؛ دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آئین، چاپ اول، تهران، امیر کبیر، 1358، ص 89.
42. همان، صص 92-93.
43. همان، صص 93-94.
44. همان، صص 94-98.
45. گازیورروسکی، مارک. ج؛ پیشین، ص 315.
46. همان، ص 384.
47. همان، صص 418-424.
48. ایرنبرگر، هارالد؛ پیشین، صص 28-31.
49. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، انتونی؛ پیشین، صص 302-303.
50. همان، صص 95-96.
51. زونیس، ماروین؛ پیشین، ص 441.
52. فاروقی، احمد؛ و، لوروزیه، ژان؛ پیشین، ص 147.
53. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 203.
54. منظور پرویز ثابتی مدیر کل اداره کل سوم ساواک است.
55. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 203.
56. راجی، پرویز؛ خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ج. ا. مهران، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلعات، 1364، ص 43؛ و، سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ پیشین، صص 94-97، و صص 302-304.
57. صمیمی، مینو؛ پیشین، صص 51-52.
58. زونیس، ماروین؛ پیشین، صص 165-166.
59. همان، صص 416-420.
60. همان، ص 574.
61. ابراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1377، صص 612-624.
62. مقدم، کاظم؛ خشونت قانونی، گزیده تاریخ معاصر ایران همراه با شرح حال شهید حاج صادق امانی، چاپ اول، تهران، محدث و دفتر نشر برگزیده، 1380، صص 313-320.
63. گازیوروسکی، مارک. ج؛ پیشین، صص 413-434.
64. زاهدی، اردشیر؛ بیست و پنج سال در کنار پادشاه، چلپ اول، عطایی، 1381، صص 346-350.
65. همان، ص 326.
66. همان، ص 326.
67. همان، ص 310.
68. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم؛ آزدهای هفت سر، چاپ سوم، تهران، دنیای کتاب، 1367، صص 708-712.
69. هلمز، سینیا؛ خاطرات همسر سفیر؛ ترجمه اسماعیل زند، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1370، ص 108.
70. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا؛ جلد 24، صص 12-16.
71. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1371، صص 148-151.
72. استمپل، جان. دی؛ پیشین، صص 378-379.
73. همان، صص 376-377.
74. همان، صص 366-367.
75. بازرگان، مهدی؛ انقلاب ایران در دو حرکت، چاپ پنجم، تهران، انتشارات بازرگان، 1363، ص 74؛ و، اسناد نهضت آزادی ایران، جلد 11، صص 101-102.
76. دلانوآ، کریستین؛ ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1371، صص 167-163.
77. نراقی، احسان؛ از کاخ شاه تا زندان اوین؛ ترجمه سعید آذری، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1370، ص 132.
78. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد 18، صص 127-129.
79. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد7، چاپ اول، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 539.
80. شاکری، رمضان علی؛ انقلاب اسلمی و مردم مشهد، چاپ دوم، مشهد، بی نا، 1362، ص 132.
81. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 2، صص 574-575.
82. الموتی، مصطفی؛ ایران در عصر پهلوی، جلد 13، چاپ اول، لندن، پکا، شهریور 1371/1992 م؛ صص 250-253.
83. پاکباز، ح؛ 0به کوشش)، در آینه سی و هفت روز: مروری بر روزنامه های اطلاعات و کیهان از 16 دی ماه تا 22 بهمن 1357، بی جا، بی نا، بی تا، صص 101-102.
84. راجی، پرویز؛ پیشین، صص 292-295 و بررسی مهم ترین تحولات سیاسی از نیمه خرداد 57 تا نخست وزیری بختیاز، صص 25-27.
85. صدیقی، وجیه الزمان؛ انقلاب اسلامی از نگاه دیگران، ترجمه و تصحیحی سید مجید روئین تن، چاپ اول، تهران، اطلاعات، 1378، صص 82-83.
86. هویدار، فریدون؛ پیشین، صص 165-166.
87. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره بنگرید به: فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379 خصفحات مختلف]؛ و، گلاب دره ای، محمود؛ لحظه های انقلاب، چاپ اول، تهران، سروش، 1358، صص 62-63، و صص 180-181 و ص 186؛ و، راهپیمایی های دوران انقلاب ص 12، و ص 25.
88. مازندی، یوسف؛ ایران ابرقدرت قرن، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی و خسرو معتضد، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1373، صص 592-594.
89. مرکز بررسی اسناد تاریخ؛ شهیدان حجج اسلام سید نورالله و سید فخر الدین رحیمی به روایت اسناد ساواک، جلد 23، صص 320-322.
90. ناطق نوری، علی اکبر؛ خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، به کوشش مرتضی میردار، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 106-110.
91. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد 5، چاپ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، صص 212-213.
92. همان، ص 147 و صص 214-218 و صص 286-287 و صص 446-448.
93. راجی، پرویز؛ پیشین، ص 304.
94. همان، صص 173-174 و صص 182-183 و، ضمیمه خبرنامه جبهه ملی ایران، ش 14؛ اردیبهشت 1357، صص 2-3؛ و، مجیدی، عبدالمجید؛ خاطرات عبدالمجید مجیدی، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، تهران، گام نو، 1381، صص 176-180.
95. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد7، صص 261-262.
96. همان، صص 226-227.
97. همان، صص 138-139.
98. همان، ص 10.
99. هماتن، جلد 7، صص 326-329.
100. افشار، امیرصلان؛ سروها در باد، به کوشش محمود ستایش، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1378، ص 82.
101. استمپل، جان. دی؛ پیشین، ص 180؛ و، معتضد، خسرو؛ هویدا، جلد دوم، چاپ اول، تهرانف زرین، 1378، ص 180.
102. استمپل، جان. دی؛ پیشین، ص 180.
103. شهید ایت الله حاج شیخ محمد صدوقی به روایت اسناد ساواک، جلد 2، ص 498.
104. نجاتی، غلامرضا؛ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، جلد دوم، چاپ اول، تهران، مرسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، صص 131-137.
105. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، صص 224-225.
106. دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران، جلد 9، چاپ اول، بی جا، بنیاد فرهنگی امام رضا 0ع)، بی تا، صص 166-167؛ و، مجموعه اسناد لان جاسوسی آمریکا، جلد 26، صص 126-128 و همان، جلد 13، بخش اول، صص 29-30؛ و، روزگار انقلاب اسلامی، جلد 7، ص 138؛ و، بهنود، مسعود؛ از سید ضیاء تا بختیار، ص 848 و صص 918-919؛ و، گازیوروسکی، م. ج.؛ وقایع انقلاب ایران، ص 110 و صص 126-136؛ و، سمیعی، احمد؛ س یو هفت سال، ص 161 و ص 185؛ و، کاتوزیان، کیان؛ از سپیده تا شام، چاپ اول، تهران، نشر آبی، 1380، صص 73-80.
107. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، صص 226-227؛ و، از آزادی تا شهادت 0قسمت اول)، صص 52-53 و صص 70-71.
108. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 6، ص 58، ص 422.
109. اسناد نهضت آزادی ایران، جلد 9، دفتر اول، ص 230 و صص 312-314 و صص 316-317 و صص 300-305 و صص 297-299؛ و، جبهه ملی به روایت اسناد ساوام، جلد اول، صص 262-263.
110. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 95؛ و، بیل، جیمز؛ شیسر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، چاپ اول، تهران، نشر فاخته، 1371، صص 321-32.
111. صدیقی، وحید الزمان؛ بخش اول، صص 75-77؛ و، روبین، باری؛ جنگ قدرت ها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، چاپ اول، تهران، انتشارات آشتیانی، 1363، ص 192.
112. دلانوآ، کریستین؛ پیشین، ص 239-252؛ و، هیکل، محمد حسنین؛ پیشین، صص 219-223.
113. باقی، ع.؛ (به کوشش)، تحریر تاریخ شفاهی ایران، چاپ اول، قمف نشر تفکر، 1373، ص 258.
114. لدین، مایکل؛ و، لوئیس، ویلیام؛ هزیمت یا شکست رسوایی آمریکا، ترجمه احمد سمیعی گیلانی، چاپ اولف تهران، نشر ناشر، 1362، ص 49؛ و، وزیری، سعید؛ جستجو در گذشته، چاپ اول، تهرا، زریاب؛ 1378، صص 442-443.
115. طاهری، امیر؛ ما را چه شود؛ گفتگوی پری اسکندری با امیر طاهری، بی جا، بی نا، بی تا، صص 34-35.
116. روحانی، فخر؛ اهرم ها، جلد اول، تهران، نشر بلیغ، 1370، صص 321-323 و صص 410-411؛ و، کاتوزیان، محمد علی؛ تضاد دولت و ملت، ترجمه علی رضا طیب، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1380، صص 253-571.
117. فردوست، حسین؛ ظهور وس قوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول، چاپ سوم، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1370، صص 564-571.
118. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد 25، ص 44.
119. راجی، پرویز؛ پیشین، صص 85-87.
120. برای نمونه بنگرید به: مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد سوم، بخش دوم، صص 199-201 و همان، جلد 23، صص 46-47؛ و، اسمپل، جاتن. دی؛ پیشین، صص 136-148 و ص 156 و صص 174-175؛ و، روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 7، صص 214-216 و صص 582-583 و همان جلد 3، صص 474-475 و همان، جلد 3 ، صص 643-644 و صص 634-635 و همان، جلد 3، صص 425-426؛ و، ذاکر حسین، عبدالرحیم؛ ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد 4، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377، صص 386-389؛ و، شولاترر، پیتر؛ ایران کانون زمین لرزه، ترجمه ضیایی، چلپ اول، تهران، شرکت تعاونی ترجمه و نشر بین الملل، 1363، ص 644.
121. استمپل، جان. دی؛ پیشین، ص 274 و ص 231.
122. دوانی، علی؛ پیشین، جلد 8، صص 68-69.
123. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 6، صص 217-218 و صص 238-236، و، طلوعی، محمود؛ داستان انقلاب، چاپ اول، تهراان، نشر علم، 1370، صص 349-351.
124. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد 23، ص 65 و روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 3، صص 206-207؛ و، بهنود، مسعود؛ از سید ضیاء تا بخترا، صص 886-887.
125. مجموعه اسناد لانه جاسوسی، جلد 12، بخش دوم، صص 105-107 و صص 56-57؛ و، ذاکر حسین، عبدالرحیم؛ پیشین، جلد 4، صص 394-397؛ و، روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 3، صص 126-129؛ و، سفری، محمد علی؛ قلم و سیاست، جلد 4، چاپ اول، تهران، نشر نامک و پروین، 1380، صص 320-323.
126. سالیوان، ویلیام؛ و، پاروسنز، آنتونی؛ پیشین، صص 302-303 و صص 320-321؛ و، هاشمی، منوچهر؛ داوری سختی در کارنامه ساواک، چاپ اول، لندن، انتشارات ارس، 1373، صص 176-303.
127. دوانی، علی؛ پیشین، جلد9، ص 156؛ و، آبراهامیان، یرواند؛ پیشین، ص 647؛ و، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد 13، صص 199-201 و همان، جلد 26 ، صص 131-133؛ و، استمپل، جان. دی؛ پیشین، ص 227؛ و، طلوعی، محمود؛ صد روز اخر: اسراری از وقایع رزویهای سرنوشت سازی که به سقوط دودمان پهلوی انجامید، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1378، ص 235.
128. طلوعی، محمود؛ بازیگرن عصر پهلوی، جلد دوم، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1372، ص 746.
129. ذاکرحسین، عبدالرحیم؛ پیشین، جلد 4، صص 402-403.
130. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، صص 355-357.
131. همان، صص 350-351 و صص 362-364.
132. مرکز اسناد مرسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند: 27-2-256- الف و سند: 28-2-256- الف.
133. خمینی (امام)، روح الله؛ صحیفه نور، جلد سوم، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 75.
134. همان، جلد چهارم، صص 221-222.
135. همان، جلد سوم، صص 59-61.
136. همان، جلد سوم، ص 13 و ص 27.
127. همان، جلد اول، صص 143-144 و صص 179-180.
128. همان، جلد چهارم، ص 141.

منبع مقاله :
ابطحی، سید مصطفی؛ (1384)، سقوط، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول